دیوانه وار
#دیوانه_وار
p2
ویو ات
من دانش اموز انتقالی بودم از کوچیکی که میشه گف ۳ سالم بود به خاطر کار بابام رفتیم امریکا و تا الان ۱۶ سالمه اومدیم به کشور خوردمون امروز قرار بود برم به مدرسه جدید که خیلی دوستش داشتم همیشه توی امریکا با گوشی یا لبتابم به مدرسه هاش نگاه میکردم اما الان تو یکی از مدرسه هاش قراره فارغ تحصیل بشم!! و این خیلی عالیه خلاصه صب بلند شدم رفتم حموم به خودم رسیدم فرم مورد علاقمو پوشیدم خیلی خوشگل بود لامصب و راه افتادم طرف مدرسه
..............
ات: اوهااااااااا چه خوشگله
وقتی رسیدم به مدرسه خیلی خوشگل بود درختای شکوفه گیلاس بهترین حس بهم میدادن هوای خوب ابری شکوفه های صورتی سفید که با وزش باد روی هوا معلق بودن خیلی زیبا بودن کلی دانش اموز یه ساختمون بزرگ که با کاشیای خوشکل طراحی ساخته شده بود وارد مدرسه شدم
رفتم طرف یه دانش اموز تا بلکه بپرسم دفتر مدیر کجاس!
ات:امممم ببخشید میگم دفتر مدیر کجاس؟
_از پله ها برو بالا بعد سمت راست یه در طوسی رنگه اون دفتر مدیرع
ات: خیلی ممنونم
بدو بدو رفتم طرف دفتر مدیر
اروم در زدم که گفت بیام تو
****
بعد از کلی حرف زدن شماره کلاسمو بهم *کلاس ه . ۸*
وارد کلاس شدم هیچکس نبود یه دونه صندلی خالی پیدا کرده بودم رفتم روش نشستم که یه پسره اومد و گفت که من روی صندلیش نشستم منم گفتم جایی نیست که بشینم رف و صندلی اورد پسر جذابی بود موهای پرکلاغی چشمای تیله ای مشکی لبای کوچولو قرمز خیلی خیلی زیبا بود و همچنین شبیه سنجابا بود من عاشق سنجاباعم خیلی کیوت نازه مخصوصن لپاشون که وقتی غذا میخورن باد میکنه خیلی بامزه میشن تو همین فکرا بودم که معلم اومد و گف که برم خودمو معرفی کنم رفتم معرفی کردم اما حس خوبی به این کلاس نداشتم فقط باید عادت میکردم دوست پیدا میکردم که البته بایدم پیدا میکردم وگرنه دیوونه میشدم!
*
رنگ اخر خورده بود و بچه ها همه حمله ور شده بودن طرف در خروجی مدرسه ولی من بی اهمیت از کنارشون رد میشدم ایرپادام گذاشتم تو گوشم و اهنگ ملایم با تم پیانو و ویالون گوش میدادم همینطوری سرم پایین بود که پا برخورد به یه نفر تعادلم از دست دادم میخواستم بیوفتم که دستمو گرفت
یه دختره بود خیلی خوشگل بود.. ودف! چشماش ابیه روی پاهام وایسادم ایرپادام و برداشتم که با صدای دلنشینی ازم معذرت خواهی کرد
میا:او عزیزم حالت خوبه.
ات: اه اره ممنون که منو گرفتی
میا:اوه معذرت میخوام
ات: نه اینچه حرفیه
میا: خوب..... عام.... اسمت چیه؟
ات: من اتم ...هوانگ ات.
تو اسمت چیه؟
میا: من کیم میا هستم خوشبختم
ات: منم خوشبختم
........
p2
ویو ات
من دانش اموز انتقالی بودم از کوچیکی که میشه گف ۳ سالم بود به خاطر کار بابام رفتیم امریکا و تا الان ۱۶ سالمه اومدیم به کشور خوردمون امروز قرار بود برم به مدرسه جدید که خیلی دوستش داشتم همیشه توی امریکا با گوشی یا لبتابم به مدرسه هاش نگاه میکردم اما الان تو یکی از مدرسه هاش قراره فارغ تحصیل بشم!! و این خیلی عالیه خلاصه صب بلند شدم رفتم حموم به خودم رسیدم فرم مورد علاقمو پوشیدم خیلی خوشگل بود لامصب و راه افتادم طرف مدرسه
..............
ات: اوهااااااااا چه خوشگله
وقتی رسیدم به مدرسه خیلی خوشگل بود درختای شکوفه گیلاس بهترین حس بهم میدادن هوای خوب ابری شکوفه های صورتی سفید که با وزش باد روی هوا معلق بودن خیلی زیبا بودن کلی دانش اموز یه ساختمون بزرگ که با کاشیای خوشکل طراحی ساخته شده بود وارد مدرسه شدم
رفتم طرف یه دانش اموز تا بلکه بپرسم دفتر مدیر کجاس!
ات:امممم ببخشید میگم دفتر مدیر کجاس؟
_از پله ها برو بالا بعد سمت راست یه در طوسی رنگه اون دفتر مدیرع
ات: خیلی ممنونم
بدو بدو رفتم طرف دفتر مدیر
اروم در زدم که گفت بیام تو
****
بعد از کلی حرف زدن شماره کلاسمو بهم *کلاس ه . ۸*
وارد کلاس شدم هیچکس نبود یه دونه صندلی خالی پیدا کرده بودم رفتم روش نشستم که یه پسره اومد و گفت که من روی صندلیش نشستم منم گفتم جایی نیست که بشینم رف و صندلی اورد پسر جذابی بود موهای پرکلاغی چشمای تیله ای مشکی لبای کوچولو قرمز خیلی خیلی زیبا بود و همچنین شبیه سنجابا بود من عاشق سنجاباعم خیلی کیوت نازه مخصوصن لپاشون که وقتی غذا میخورن باد میکنه خیلی بامزه میشن تو همین فکرا بودم که معلم اومد و گف که برم خودمو معرفی کنم رفتم معرفی کردم اما حس خوبی به این کلاس نداشتم فقط باید عادت میکردم دوست پیدا میکردم که البته بایدم پیدا میکردم وگرنه دیوونه میشدم!
*
رنگ اخر خورده بود و بچه ها همه حمله ور شده بودن طرف در خروجی مدرسه ولی من بی اهمیت از کنارشون رد میشدم ایرپادام گذاشتم تو گوشم و اهنگ ملایم با تم پیانو و ویالون گوش میدادم همینطوری سرم پایین بود که پا برخورد به یه نفر تعادلم از دست دادم میخواستم بیوفتم که دستمو گرفت
یه دختره بود خیلی خوشگل بود.. ودف! چشماش ابیه روی پاهام وایسادم ایرپادام و برداشتم که با صدای دلنشینی ازم معذرت خواهی کرد
میا:او عزیزم حالت خوبه.
ات: اه اره ممنون که منو گرفتی
میا:اوه معذرت میخوام
ات: نه اینچه حرفیه
میا: خوب..... عام.... اسمت چیه؟
ات: من اتم ...هوانگ ات.
تو اسمت چیه؟
میا: من کیم میا هستم خوشبختم
ات: منم خوشبختم
........
۳.۳k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.