کپشن داستان غمگین
#کپشن_داستان_غمگین
عروسی یکی از اقوام بود...>🦋-¡
رسیدیم تالار...>🥂-¡
عروس دامادم رسیدن...>💍-¡
منم طبق معمول واسه اینکه بابام متوجه سیگار کشیدنم نشه رفتم پشت تالار یه سیگار بکشم ...>👣-¡
یه دفعه پشت تالار چشم خورد به یه جوون ...>🌊-¡
م*ست بود جوری که حتی متوجه اومدن من نشد...>🎠-¡
دیدم داره زیر لبش یه چیزی میگه گوشامو تیز کردم...>👀-¡
داشت میگفت الهی قربونت برم چقدر ناز شدی...>💄-¡
چقدر لباس عروس بهت میاد خانوم خوشگلم...>🕊-¡
دیدی بعضیا میگن داغونم...>🍂-¡
پیش خودم گفتم داغون به این بدبخت میگن نه به اونا...>📔-¡
دیدم راه افتاد سمت تالار دنبالش کردم...>⛓-¡
یه دفعه دیدم م*ست م*ست وسط داره میر*قصه...>🚶🏿♂-¡
همینجوری همه آهنگارو با بغض یه گوشه واسه خودش رق*صید تا اینکه....>💸-¡
هییییی...
تا اینکه خواننده گفت دوماد باید عروس رو بب*وسه...>💏-¡
دوماد عروس و رو بو*سید...>💋-¡
چشاش پر اشک شد و رفت بیرون...>😢-¡
دیگه دنبالش نرفتم...>🚶♂-¡
عروسی تموم شد...>🖤-¡
داشتیم برمیگشتیم خونه که تو راه یه ترافیک خیلی سنگینی شد...>🕴-¡
پیاده شدم ببینم چه خبره دیدم همه ملت دور یه ج*نازه جمع شدن...>⚰-¡
آخ خداااا همون جوون بود ...>💊-¡
خودشو از پ*ل انداخ*ته بودپای*ین ...>⛩-¡
تو دستش عکس دوتایی خودشو عروس امشب بود...>📃-¡
با زانو اومدم زمین...>🥀-¡
راستش از اون روز به بعد اسم عروسی که میاد تمام تنم میلرزه...>❗️-¡
اسم عروسی که میاد به این فک میکنم که امشب قراره یه جوون بیچاره زجه بزنه
قراره آتیش بگیره...>💔-¡
قراره جیگرش بسوزه...¡
#غمیگن
عروسی یکی از اقوام بود...>🦋-¡
رسیدیم تالار...>🥂-¡
عروس دامادم رسیدن...>💍-¡
منم طبق معمول واسه اینکه بابام متوجه سیگار کشیدنم نشه رفتم پشت تالار یه سیگار بکشم ...>👣-¡
یه دفعه پشت تالار چشم خورد به یه جوون ...>🌊-¡
م*ست بود جوری که حتی متوجه اومدن من نشد...>🎠-¡
دیدم داره زیر لبش یه چیزی میگه گوشامو تیز کردم...>👀-¡
داشت میگفت الهی قربونت برم چقدر ناز شدی...>💄-¡
چقدر لباس عروس بهت میاد خانوم خوشگلم...>🕊-¡
دیدی بعضیا میگن داغونم...>🍂-¡
پیش خودم گفتم داغون به این بدبخت میگن نه به اونا...>📔-¡
دیدم راه افتاد سمت تالار دنبالش کردم...>⛓-¡
یه دفعه دیدم م*ست م*ست وسط داره میر*قصه...>🚶🏿♂-¡
همینجوری همه آهنگارو با بغض یه گوشه واسه خودش رق*صید تا اینکه....>💸-¡
هییییی...
تا اینکه خواننده گفت دوماد باید عروس رو بب*وسه...>💏-¡
دوماد عروس و رو بو*سید...>💋-¡
چشاش پر اشک شد و رفت بیرون...>😢-¡
دیگه دنبالش نرفتم...>🚶♂-¡
عروسی تموم شد...>🖤-¡
داشتیم برمیگشتیم خونه که تو راه یه ترافیک خیلی سنگینی شد...>🕴-¡
پیاده شدم ببینم چه خبره دیدم همه ملت دور یه ج*نازه جمع شدن...>⚰-¡
آخ خداااا همون جوون بود ...>💊-¡
خودشو از پ*ل انداخ*ته بودپای*ین ...>⛩-¡
تو دستش عکس دوتایی خودشو عروس امشب بود...>📃-¡
با زانو اومدم زمین...>🥀-¡
راستش از اون روز به بعد اسم عروسی که میاد تمام تنم میلرزه...>❗️-¡
اسم عروسی که میاد به این فک میکنم که امشب قراره یه جوون بیچاره زجه بزنه
قراره آتیش بگیره...>💔-¡
قراره جیگرش بسوزه...¡
#غمیگن
۱۷.۷k
۰۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.