٭بخووونید٭⇩⇩
٭بخووونید٭⇩⇩
سلام من محمد28 ساله دانشجوی تخصص قلب در دانشگاه تهران هستم.
این داستان کاملا واقعی هستش و در راست بودن آن شک و شعبه ای نداشته باشید.
داستان از اونجایی شروع شد که من و دوتا از دوستام تصمیم گرفتیم که برای امتحان عملیمون ک روزه دوشنبه ۳خرداد ماه بود نبشه قبر کنیم و یک عمل بر روی جنازه پیاده کنیم...
خلاصه ما رفتیم به روستایی در شمال کشور به اسم شیشتر
و سر قبر کسی رفتیم که تازه دفن شده بود
ما تو یه جای امن اطراق کردیم تا نصفه شب بشه و مردم بخوابن...
نصف شب ساعت ۲یا ۳بود با بچها دلو زدیم به دریا و رفتیم به قبرستون و اون قبری که از پیش نشون کرده بودیم و شروع به کندن کردم تقریبا به جنازه رسیده بودم که برگشتم و دیدم دوستانم نیستن و از ترس فرار کردن
چشتون روز بد نبینه قبرستون خیلی ترسناک بود
صدای گرگ و شغال از یه طرف دیدن جنازهم از یه طرف.
نترسیدمو جنازه رو از خاک بیرون کشیدم کفنو ک باز کردم....
واااای سبحان الله چی بود من دیدم!!!
جنازه ایو دیدم که قیافش در عرضه یک روز سیاه و شبیه ب یک هیولا شده بود خیلی ترسید بودم نتونستم جنازه رو با خودم ببرم واقعا ترسناک بود سریع ازش ی عکس گرفتم و گذاشتمش تو قبر و تند تند خاکو خشتو روش ریختم.
به دوستام عکسو که نشون دادم یکیشون بالا آورد و اون یکی بیهوش شد
ما تصمیم گرفتیم که عکس و مشخصاته قبرو به اهالی اون روستا نشون بدیم که ببینیم این فرد چه آدمی بوده که این عذابه الهی نصیبش شده.
از یکی یکیه مردم پرسیدیم و همشون میگفتن: ک این فرد
در گروه فعال نبود و همش آنلاین بود و کاری نمیکرد هرچیم بگی خودتی غرم نزن و فحشم نده
من خودمم بلا دیده همین قضیم
سلام من محمد28 ساله دانشجوی تخصص قلب در دانشگاه تهران هستم.
این داستان کاملا واقعی هستش و در راست بودن آن شک و شعبه ای نداشته باشید.
داستان از اونجایی شروع شد که من و دوتا از دوستام تصمیم گرفتیم که برای امتحان عملیمون ک روزه دوشنبه ۳خرداد ماه بود نبشه قبر کنیم و یک عمل بر روی جنازه پیاده کنیم...
خلاصه ما رفتیم به روستایی در شمال کشور به اسم شیشتر
و سر قبر کسی رفتیم که تازه دفن شده بود
ما تو یه جای امن اطراق کردیم تا نصفه شب بشه و مردم بخوابن...
نصف شب ساعت ۲یا ۳بود با بچها دلو زدیم به دریا و رفتیم به قبرستون و اون قبری که از پیش نشون کرده بودیم و شروع به کندن کردم تقریبا به جنازه رسیده بودم که برگشتم و دیدم دوستانم نیستن و از ترس فرار کردن
چشتون روز بد نبینه قبرستون خیلی ترسناک بود
صدای گرگ و شغال از یه طرف دیدن جنازهم از یه طرف.
نترسیدمو جنازه رو از خاک بیرون کشیدم کفنو ک باز کردم....
واااای سبحان الله چی بود من دیدم!!!
جنازه ایو دیدم که قیافش در عرضه یک روز سیاه و شبیه ب یک هیولا شده بود خیلی ترسید بودم نتونستم جنازه رو با خودم ببرم واقعا ترسناک بود سریع ازش ی عکس گرفتم و گذاشتمش تو قبر و تند تند خاکو خشتو روش ریختم.
به دوستام عکسو که نشون دادم یکیشون بالا آورد و اون یکی بیهوش شد
ما تصمیم گرفتیم که عکس و مشخصاته قبرو به اهالی اون روستا نشون بدیم که ببینیم این فرد چه آدمی بوده که این عذابه الهی نصیبش شده.
از یکی یکیه مردم پرسیدیم و همشون میگفتن: ک این فرد
در گروه فعال نبود و همش آنلاین بود و کاری نمیکرد هرچیم بگی خودتی غرم نزن و فحشم نده
من خودمم بلا دیده همین قضیم
۳.۲k
۰۴ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.