❄ 🌨 دیشب خیلی دوست داشتم که همه چیز واقعی باشه !
❄ 🌨 دیشب خیلی دوست داشتم که همه چیز واقعی باشه !
بعضی وقت ها از یه چیزایی خیلی خوشمون می آد از استفادشون لذت می بریم به نظرمون خیلی جالبه ولی بعد از یه مدتی احساس می کنی که نه چیزی که دلت می خواد رو بیان نمی کنه و دیگه از استفادش مثل قدیما لذت نمی بری حتی بدترین قسمتش اینه که ممکنه برداشتی که تو از یه آیکونی داری کاملا با برداشت طرف مقابلت فرق داشته باشه و اونوقت احساس درماندگی می کنی .
این پستم راجع به به این آیکون هاست این شکلک های بانمک که یه زمانی فکر می کردم چقدر احساسات رو منتقل می کنن ولی دیشب فکر می کردم که خوش به حال مادربزرگ پدربزرگ هامون برای بیان دلتنگی و شادی ، بیان احساس و عشق میرفتن کنار چشمه های آب مادربزرگ طنازی می کرد و پدربزرگ از اینکه مادربزرگ ملکه دلش شده احساس مردی و مردانگی ، شاید خیلی زندگی آسون تر شده باشه و به محض اینکه با عزیزی هم صحبت بشی همین آیکون ها به کمکت بیان ولی این فضا کجا و اون فضا کجا .
هر روزی که از عمرم می گذره بیشتر می فهمم که چقدر همین چیزای کوچیک ما رو از احساسات واقعی مون دور می کنه یادمه ترم آخر دانشگاه یکی از دانشجوها یه سوال نه چندان جالب پرسید استاد بعد از توضیح سوال جلوی حلش نوشت : دو نقطه دی !
خوب یادمه که این حرکت نه تنها برای دانشجوها عجیب نبود بلکه همشونم لبخند زدن انگار براشون یادآور کلی خاطره های شبانه و پشت کامپیوتر نشستن بود کلی بیان احساسات مجازی .
چقدر زود بعضی از خوب و بد ها تو زندگی تغییر می کنه ، دلم بعضی وقت ها برای سنتی بودن تنگ میشه برای امنیت دنیای واقعی برای گرمای دست عزیزام برای لبخندهای واقعی ، برای نوشتن نامه روی برگه کاغذ برای حس بوی مداد ، برای دفتر خاطرات با جلدهای خوشرنگ ، برای بازیهای تو کوچه برای 7 سنگ و رنگو وارنگه یا گرگم به هوا ، برای در آغوش گرفتن و بوسیدن .
بعضی وقت ها ته دلمون خیلی دلتنگ احساسات واقعی بین ادم ها میشیم ولی چون ادم های عزیز زندگیمون همه دورند یا اینکه فقط میشه اونها رو تو دنیای مجازی پیدا کرد چاره ای نیست توام به همون دنیا برمی گردی و دستهات ناخود آگاه تایپ می کنه :
>D:<
(:
ِِD:
پ. ن:
خود را می بوسم
از این رو که در منی
هوای بعد از باران را هرگز نچشیده بودم
بعضی وقت ها از یه چیزایی خیلی خوشمون می آد از استفادشون لذت می بریم به نظرمون خیلی جالبه ولی بعد از یه مدتی احساس می کنی که نه چیزی که دلت می خواد رو بیان نمی کنه و دیگه از استفادش مثل قدیما لذت نمی بری حتی بدترین قسمتش اینه که ممکنه برداشتی که تو از یه آیکونی داری کاملا با برداشت طرف مقابلت فرق داشته باشه و اونوقت احساس درماندگی می کنی .
این پستم راجع به به این آیکون هاست این شکلک های بانمک که یه زمانی فکر می کردم چقدر احساسات رو منتقل می کنن ولی دیشب فکر می کردم که خوش به حال مادربزرگ پدربزرگ هامون برای بیان دلتنگی و شادی ، بیان احساس و عشق میرفتن کنار چشمه های آب مادربزرگ طنازی می کرد و پدربزرگ از اینکه مادربزرگ ملکه دلش شده احساس مردی و مردانگی ، شاید خیلی زندگی آسون تر شده باشه و به محض اینکه با عزیزی هم صحبت بشی همین آیکون ها به کمکت بیان ولی این فضا کجا و اون فضا کجا .
هر روزی که از عمرم می گذره بیشتر می فهمم که چقدر همین چیزای کوچیک ما رو از احساسات واقعی مون دور می کنه یادمه ترم آخر دانشگاه یکی از دانشجوها یه سوال نه چندان جالب پرسید استاد بعد از توضیح سوال جلوی حلش نوشت : دو نقطه دی !
خوب یادمه که این حرکت نه تنها برای دانشجوها عجیب نبود بلکه همشونم لبخند زدن انگار براشون یادآور کلی خاطره های شبانه و پشت کامپیوتر نشستن بود کلی بیان احساسات مجازی .
چقدر زود بعضی از خوب و بد ها تو زندگی تغییر می کنه ، دلم بعضی وقت ها برای سنتی بودن تنگ میشه برای امنیت دنیای واقعی برای گرمای دست عزیزام برای لبخندهای واقعی ، برای نوشتن نامه روی برگه کاغذ برای حس بوی مداد ، برای دفتر خاطرات با جلدهای خوشرنگ ، برای بازیهای تو کوچه برای 7 سنگ و رنگو وارنگه یا گرگم به هوا ، برای در آغوش گرفتن و بوسیدن .
بعضی وقت ها ته دلمون خیلی دلتنگ احساسات واقعی بین ادم ها میشیم ولی چون ادم های عزیز زندگیمون همه دورند یا اینکه فقط میشه اونها رو تو دنیای مجازی پیدا کرد چاره ای نیست توام به همون دنیا برمی گردی و دستهات ناخود آگاه تایپ می کنه :
>D:<
(:
ِِD:
پ. ن:
خود را می بوسم
از این رو که در منی
هوای بعد از باران را هرگز نچشیده بودم
۱۲۰.۹k
۰۷ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.