میدونم که اونم وقتی داشت میگفت یادش بخیر دستو پاش میلرزید

میدونم که اونم وقتی داشت میگفت یادش بخیر دستو پاش میلرزید!
اون هنوزم همون آدمه با عادتای قدیمیش عصبی که میشه خودشو تو اتاق حبس میکنه ناراحت که میشه به یه جا خیره میشه سیگار میکشه‌ هنوزم وقتی حس تنهایی میکنه با خودش حرف میزنه جای من
من میدونم که اون هنوزم مث اولا تنهاس تنهای تنها
من میدونم که تو‌ هنوز قاطی این لاشیا وِلی هرشب تو یه اکیپ وِلو
میدونم توام مث من دوستداری زمان فقط یکم دیگه برگرده به عقب
میدونم توام دوسداری دستامو بگیری باز‍ بهم بگی دوست دارم ولی این غیر ممکنه
میدونم که حتی نمیدونی من از دور مراقبتمو چقد دلم واست تنگ شده!!
دیدگاه ها (۲)

روحم آزرده مرا وسوسه بیهوده مکندگر این لحظه تن پاک من آلوده ...

+حاجی به روح اعتقاد داری؟- آره ، من پسرم مُرده ولی عروسم هنو...

من برای یک بازی جدیدآنچنان خسته امکه به هر سو نگاه می کنمآدم...

خدایا این دیگه چه مرضیه که داریم میمیریم از بی خوابی اما نمی...

بَـرگَـرد بـِـه خونـِـه دوپآرتی V P.1 _ دخترک چشم های...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط