پارت

پارت ۴
دازای افتاد رو سینم بعد من گفتم دااااازایییی چیکار میکنی از روم بلند شوووو
بعد دیدم دازای خوابه قلبم تند تند میزد بعد اروم شدم رفتم رو مبل نشوندمش رو مبل سرش رو گذاشت رو پاهت و و گفت
دلم برات تنگ شده بود
شما چییی بیدارییی از روم پاشو بعد صورتشو اورد نزدیک شما لباشو گذاشت رو لباتون بعد ول کرد گفت دلمم واسه لبات تنگ شده بود گفتین
نه همون بخواب سرشو گذاشت رو پاهاتون و خوابید منم تلویزیون رو خاموش کردم و خوابیدم
دیدگاه ها (۱)

بچه ها این پیج رو دنبال کنید خیلی چیزای خوبی از دازای و چویا...

دازای من رو جررر داده

پارت سهداشتم میرفتم بیرون که دازای رو دیدم با یه دختره تو رس...

این منم مامانم :اخه تو دختری موندم چه گیری دادی چسبوندی خودت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط