پارت
پارت ۴
دازای افتاد رو سینم بعد من گفتم دااااازایییی چیکار میکنی از روم بلند شوووو
بعد دیدم دازای خوابه قلبم تند تند میزد بعد اروم شدم رفتم رو مبل نشوندمش رو مبل سرش رو گذاشت رو پاهت و و گفت
دلم برات تنگ شده بود
شما چییی بیدارییی از روم پاشو بعد صورتشو اورد نزدیک شما لباشو گذاشت رو لباتون بعد ول کرد گفت دلمم واسه لبات تنگ شده بود گفتین
نه همون بخواب سرشو گذاشت رو پاهاتون و خوابید منم تلویزیون رو خاموش کردم و خوابیدم
دازای افتاد رو سینم بعد من گفتم دااااازایییی چیکار میکنی از روم بلند شوووو
بعد دیدم دازای خوابه قلبم تند تند میزد بعد اروم شدم رفتم رو مبل نشوندمش رو مبل سرش رو گذاشت رو پاهت و و گفت
دلم برات تنگ شده بود
شما چییی بیدارییی از روم پاشو بعد صورتشو اورد نزدیک شما لباشو گذاشت رو لباتون بعد ول کرد گفت دلمم واسه لبات تنگ شده بود گفتین
نه همون بخواب سرشو گذاشت رو پاهاتون و خوابید منم تلویزیون رو خاموش کردم و خوابیدم
- ۱.۳k
- ۱۵ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط