پارت سه

پارت سه
داشتم میرفتم بیرون که دازای رو دیدم با یه دختره تو رستوران بودند بعد دازای نگاهش رو به من انداخت من با خودم گفتم حد اقلا از من میکشه بیرون بلاخره یکیو برایه خود پیدا کرده بعد اومدم خونه دازای اومد با من دعوا کرد گفت دیگه نمیخواد اینجا باشم
دازای: گورتو گم کن از خونه من
شما:باشه جوری گورم رو گم میکنم که نتونی پیدام کنی
من رفتم بیرون بعد دازای بهم زنگ زد من جوابشو ندادم
فردا
از زبون دازای
من داشتم میرفتم بیرون که ریکورو دیدم=شما
بایه بچه دستش بعد سریع رفتم سمتش و گفتم من نبودم ولت کردم رفتی با یکی دیگه
اززبان ریکو=شما
گوشیم زنگ خورد بابای بچه بود گوشیو دادم دستش دازای تعجب کرد من با عصبانیت نگاش کردم بعد دازای دستم رو گرفت گفت لطفا برگرد من اشتباه کردم و من گفتم باشه شب رفتم خونه دازای بعد دازای مست بود اومد خونه من در و باز کردم و...
دیدگاه ها (۰)

پارت ۴ دازای افتاد رو سینم بعد من گفتم دااااازایییی چیکار می...

بچه ها این پیج رو دنبال کنید خیلی چیزای خوبی از دازای و چویا...

این منم مامانم :اخه تو دختری موندم چه گیری دادی چسبوندی خودت...

من تو واتساپ بعد مامانم تو اخه دختری چرا عکس اینو گذاشتی

پارت ۱۰+ببین باید حرف بزنیم اینجور نمیشه-گفتم برو تو اتاق (د...

قهوه تلخپارت ۵۸ ویو چویا با بوی خوبی چشمام رو باز کردم. دازا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط