چون رود جاریام به سوی بیکرانهها
...
چون رود جـاریام به سوی بیکرانهها
چون شبـنم نـشسته به برگ جـوانهها
بارانیام در بهار و مینویسم به اشک
چون عاشـقم به نـغمه زیـبای تـرانهها
پرواز شکوه باد است وبازی چکاوکان
در گرگ ومیش عصر برون ز آشیانهها
با جـور عشق مـیسازم به امید وصل
در شور هجر غمی نیست مگر بهانهها
مهتاب را به روشنی روی تو نمیبینم
وقتیبهحضورتوتارمیشوند ستارهها
کاشانهام بدون تو درسیاهی چو شب
بیمار میشود دلم تو را بهوقت نالهها
صد زخمه خورد دل بهجفای عشق تو
اما نمیرسد به زلف تو کمند تازیانهها
باید که بر سرو ناز آن بدن آشیان کنم
کیمیتواننوشت بردرختعاشقانهها
درگیرتوست «ندا» وبهعشق تومغرور
نقشمیکند تو را به سرای جاودانهها #سروده_های_عاشقانه
🆔 @RomanticPoem
چون رود جـاریام به سوی بیکرانهها
چون شبـنم نـشسته به برگ جـوانهها
بارانیام در بهار و مینویسم به اشک
چون عاشـقم به نـغمه زیـبای تـرانهها
پرواز شکوه باد است وبازی چکاوکان
در گرگ ومیش عصر برون ز آشیانهها
با جـور عشق مـیسازم به امید وصل
در شور هجر غمی نیست مگر بهانهها
مهتاب را به روشنی روی تو نمیبینم
وقتیبهحضورتوتارمیشوند ستارهها
کاشانهام بدون تو درسیاهی چو شب
بیمار میشود دلم تو را بهوقت نالهها
صد زخمه خورد دل بهجفای عشق تو
اما نمیرسد به زلف تو کمند تازیانهها
باید که بر سرو ناز آن بدن آشیان کنم
کیمیتواننوشت بردرختعاشقانهها
درگیرتوست «ندا» وبهعشق تومغرور
نقشمیکند تو را به سرای جاودانهها #سروده_های_عاشقانه
🆔 @RomanticPoem
- ۴۵۱
- ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط