عاقبت از پرتو روی تو خواهم شد جدا

...
عاقبت از پرتو روی تو خواهم شد جدا
گرچه‌دل رابرده‌ای‌آنجاکه‌خواهی بی‌وفا
شوق‌لب‌هایت مرا دربند کرد و باز رفت
نقش‌سرخ‌مانده‌آن‌ صبح‌شد باشام رفت
زخـمه‌ای بر جان من زد آن نگاه آتـشین
چشم واکردم مرا سوزاند دل ای نازنین
کارعشق آسان‌شد وافتاد جان درپای تو
ای‌که‌رفتی ونشسته موج‌اشک‌برجای تو
رنگ‌لب‌هایت‌به‌گرمی‌چون انارساوه بود
ای‌عسل‌چشمت شراب‌عشقمان‌آماده بود
من‌به‌ساز توهزاران‌شعر خواندم ناب‌ناب
حیف‌ درهجرتو غم‌باریده‌ام چون آب‌آب
پیرهن‌برکرده‌‌بودی عطرآن شیرین و‌گرم
در لـطافت روی تو مانـند گل‌ها بود نرم
نقش تو در عین‌زیبایی دل‌ما را شکست
تاکه در دام توافتادم تنم از هم گسست
بی سبب انداختی یک تیر از مژگان مرا
سخت بیمارم نمودی در فـراق ای دل‌ربا
خواب برچشمم نیاید مانده‌ام بیدار من
شوق‌دیدارت چنین آشفته‌کرده حال من
آتشی درسینه افتاد از تب وصلت کنون
وای از آبی چشمت کرده ما را در جنون
گر ندا هم‌نقش‌زیبای‌تو رادرسینه داشت
درخیال‌وصل‌تواین‌شعردردل می‌نگاشت #سروده_های_عاشقانه
🆔 @RomanticPoem
دیدگاه ها (۲)

...دوستت دارم نمی‌دانی تو ای دنـیای من آشـنای هر شـبم هس...

...چون رود جـاری‌ام به سوی بیکرانه‌هاچون شبـنم نـشسته به برگ...

محفل عـشقم پذیرا شـو صبوری پیشه کنبا من عاشـق بـیا صحرای دل ...

...مریم‌تویی و مسیحا به‌روح توجان گرفتاین‌زندگی‌به‌وجودتو‌ست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط