قابل تمل برای همه مردم و مسئولین توبهنامه تکاندهنده ش

قابل تأمل برای همه مردم و مسئولین؛ توبه‌نامه تکان‌دهنده شهید ۱۳ ساله
علیرضا محمودی‌پارسا نوجوان رزمنده‌ای است که اسلحه‌اش را به آغوش کشیده و کنار «شنی» تانک، آرام خوابیده ‌است. او توبه‌نامه‌ای دارد که برای همه مردم و مسئولین قابل تأمل است. علی‌رضا محمودی پارسا روز ۲۳ تیرماه سال ۱۳۴۸ در کرج متولد شد و در حالی که فقط ۱۳ سال داشت با آغاز حمله نظامی عراق به کشور ایران، داوطلبانه پنج بار در جبهه کردستان حضور می‌یابد. در روز۲۶ دی ماه سال ۶۱ عازم جبهه اندیمشک شد و از آنجا به منطقه عملیاتی «فکه» رفت. حضور او در جبهه فقط ۳۳ روز دوام داشت چرا که علی‌رضا در روز ۲۷ بهمن ماه همان سال بر اثر اصابت ترکش گلوله خمپاره از ناحیه شکم و سینه به شدت مجروح شد. نیروهای امدادی او را به بیمارستان آیت‌الله کاشانی در اصفهان منتقل کردند. این نوجوان قهرمان توانست دو روز با درد و رنج بجنگد اما سرانجام روز ۲۹ بهمن‌ ماه سال ۶۱ به شهادت رسید. علیرضا محمودی پارسا یک بار هم در عملیات «مسلم‌ابن عقیل» مجروح شد و در بیمارستان به علت جراحت شدید از ناحیه صورت و گلو بستری بود و به محض بهبودی مجددا به جبهه رفت. مادرش در همین رابطه روایت کرده است: « زمانی که به بیمارستان رسیدیم. دیدیم یکی صدا می‌زند مامان، مامان. برگشتم به طرف صدا . از شدت جراحت ابتدا صورتش را نشناختم ولی از صدایش فهمیدم فرزندم است. با اینکه اوضاع و احوالش مناسب نبود و پزشک هم وسیله‌ای شبیه سوتک به گلویش وصل کرده بود تا بتواند راحت نفس بکشد، گفت: تو را به خدا بگذارید من برگردم به جبهه. من باید برگردم. بابا را راضی کنید اجازه بدهد من به جبهه برگردم.» عکسی را هم که مشاهده می‌کنید مربوط به چند روز پیش از شهادت این نوجوان مجاهد است که در کنار تانک از او به برای هم‌نسلان و نوجوانان میهن عزیزمان به یادگار مانده است.البته این عکس فقط برگی از ۱۳ بهار زندگی شهید علیرضا محمودی‌پارسا است چرا که این نوجوان عارف توبه‌نامه‌ای دارد که آن را با صدای خودش در نوار کاستی ضبط کرده است. بی‌شک توجه به چند اشاره‌ای که این شهید در توبه‌نامه‌اش داشته است می‌تواند برای هریک از مردم، مسئولین و والدین تذکر باشد تا بداننند چه تکلیفی دارند. متن بخش‌هایی از صدای ضبط شده در این نوار کاست: پناه می‌برم از این که... از این که حسد کردم... از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی‌دانستم. از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم. از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم. از این که مرگ را فراموش کردم. از این که در راهت سستی و تنبلی کردم. از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم. از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم. از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند. از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم. از این که دیگران را به کسی خنداندم،غافل از این که خود خنده‌دارتر از همه هستم. از این که لحظه‌ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم. از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع‌تر نبودم. از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم. از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید. از این که نشان دادم کاره‌ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند. از این که ایمانم به بنده‌ات بیشتر از ایمانم به تو بود. از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می‌نویسی و با حافظه تری. از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم. از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند. از این که از گفتن مطالب غیرلازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم. از این که کاری را که باید فی سبیل‌الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم. از این که نماز را بی‌معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود،در نتیجه دچار شک در نماز شدم. از این که بی‌دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم. از این که " خدا می‌بیند " را در همه کارهایم دخالت ندادم. از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا ... به نشنیدن زدم. از ... . و ...»
دیدگاه ها (۵)

کی مژده می برند به مسیح که العجلسوی نماز شد به زمین، مقتدای ...

یا أنیسَ الذّاکرین و یا بَصیر!اشک توبه از نگاه آورده امیا حَ...

ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻣﻬﺪﯼ ﺑﺎﻭﺭﯼ ﺑﻪ "ﻣﻬﺪﯼ ﯾﺎﻭﺭﯼ" ﺑﺮﺳﯿﻢ ﯾﺎ...

مداحی جدید حاج میثم مطیعی برای شهیدان مدافع حرمﺍﯾﻦ ﮔﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ...

(۲part)..... نامه ای به وجودم.. ـــــــــــــــ.... سوالت به...

📌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌...

ویو ا /تکه یهو دستش رو گذاشت روی رون پام و فشار داد و گفت بی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط