پارت سیزدهم!

هروس چیزی نگفت. بعد از مدتی پیاده روی، به هاگزمید رسیدند. به سه دسته جارو رفتند و روی میزی در حاشیه های سالن نشستند. ریگولس به پیشخوان رفت تا نوشیدنی کره‌ای سفارش دهد و هروس منتظر ماند. چند لحظه بعد، ریگولس با دو لیوان پر از نوشیدنی کره‌ای برگشت، در کنار هروس نشست و نوشیدنی‌اش را داد.
هروس به یاد خوابی افتاد که شب قبل دیده بود. در خواب، خانه مادر بزرگش را دیده بود. علامت عجیبی در آن بود که هروس متوجه معنی آن نمی شد. بالای خانه، در آسمان، جمجه تابناکی با زبان مار می درخشید(توی این زمان، مرگخوار ها و علامت شوم خیلی معروف نبودن و هروس نمیدونست که این علامت شومه و معنیش چیه). هروس احساس خوبی نسبت به آن علامت، نداشت. احساس خطر و دلشوره داشت. به سمت خانه دوید اما هر چه کرد، در باز نشد. با مشتش به در می کوبید و دستگیره را می‌چرخاند. سر انجام، با صدایی که از داخل خانه آمد، متوقف شد. صدای مادر بزرگش بود که قاطع، مصمم و کمی بلند گفت:
«من بهتون ملحق نمیشم و مطمئن باشین که هروس هم بهتون ملحق نمیشه!»
سپس، هروس از پنجره، نور سبزی را دید که داخل خانه پیچید و محو شد. هروس از خواب پرید.
هروس، با به یاد آوردن این خواب، صورتش را در هم کشید و چشمانش به رنگ زرد( رنگی که هر وقت احساس خطر و استرس کنه میاد) تغییر کرد. صورتش را به سمت دیگری گرفت تا ریگولس چشمانش را نبیند. اما ریگولس نگاه تیزی داشت:
«هروس، حالت خوبه؟»
هروس سعی کرد به این موضوع فکر نکند و لبخند کم رنگی زد. گفت:
« آره خوبم.»
︶꒷꒦︶ ๋࣭ ⭑︶꒷꒦︶ ๋࣭ ⭑︶꒷꒦︶
امیدوارم ازش لذت ببرید!
لایک و کامنت یادتون نره!♡
منتظر پارت بعد باشین!☆
دیدگاه ها (۲)

پارت چهاردهم!

پارت ۱۵ !

مرسیییییی

سلاااااممم!

رمـان رویای خونین پـارت دهـم︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط