مافیای گل سرخ

### فصل اول | پارت چهارم
نویسنده: Ghazal

ساعت شش صبح، سالن تمرین زیرزمین عمارت گل سرخ

ات با لباس تمرین مشکی که شوگا براش گذاشته بود، وسط تشک بزرگ ایستاده بود.
موهای دم اسبی، دستکش‌های بوکس قرمز، و چشمای پر از خشم.
خواب درست حسابی نکرده بود، ولی بدنش آماده بود؛ مثل همیشه.

درِ سالن باز شد.
شوگا وارد شد. فقط یه شلوارک مشکی و تی‌شرت تنگ تنش بود که عضله‌های سینه و بازوش کاملاً مشخص بود.
موهای نقره‌ای‌ش خیس عرق (انگار قبلش تمرین کرده بود)، و یه بطری آب دستش.

شوگا تشک رو قدم زد، دور ات چرخید و مثل شکارچی بهش نگاه کرد.
«خوابی؟»

ات:
«فکر کردی با قفل کردن در می‌تونی منو بترسونی؟»

شوگا لبخند کجی زد:
«نه. فقط نمی‌خواستم فرار کنی.»
بعد بطری رو انداخت کنار و دستکش‌هاش رو پوشید.
«قانون ساده‌ست. بدون سلاح، بدون ضربه به نقاط حساس. فقط مبارزه.»

ات مشتش رو گره کرد:
«من قانون خودمو دارم.»

شوگا:
«اینجا قانون منه.»

و بدون هشدار حمله کرد.

شوگا سریع بود؛ خیلی سریع‌تر از چیزی که ات فکر می‌کرد.
یه مشت مستقیم به صورت ات زد، ولی ات با یه حرکت کاراته بلوک کرد و همزمان با پاش به پهلوی شوگا ضربه زد.
شوگا فقط یه قدم عقب رفت، ولی اخم نکرد. لبخندش بزرگ‌تر شد.

شوگا:
«خوبه. حالا نوبت منه.»

این بار جدی‌تر حمله کرد.
ات رو گرفت، انداخت رو تشک و خودش بالای سرش نشست.
دستاش مچ‌های ات رو به زمین فشار داد.

ات نفس‌نفس می‌زد، بدنش زیر بدن سنگین و گرم شوگا گیر افتاده بود.
بوی عرق و عطر مردونه‌ش همه‌جا بود.

ات با خشم گفت:
«ولم کن.»

شوگا خم شد، صورتش فقط چند سانت با صورت ات فاصله داشت:
«نه تا وقتی یاد بگیری کی بالاست.»
چشمای گربه‌ای‌ش تو چشمای ات قفل شد.
«تو قوی‌ای، قهرمان. ولی من قوی‌ترم.»

ات یهو با زانوش به شکم شوگا ضربه زد.
شوگا غرید، ولی ول نکرد.
ات دوباره تلاش کرد، این بار با پل زدن کمرش خودشو آزاد کرد و شوگا رو انداخت کنار.

حالا ات بالای سر شوگا بود، زانوش رو سینه‌ش فشار داد و مشتش رو بالا برد:
«حالا کی بالاست، گل سرخ؟»

شوگا نفسش تند بود، ولی خندید.
دستش رو آروم آورد بالا، انگشتش رو روی گردن ات کشید؛ جایی که نبضش تند می‌زد.
«تو… ولی من دوست دارم زیرت باشم.»

ات خشکش زد.
یه لحظه فقط به هم نگاه کردن.
هوا سنگین شد؛ نه از خشم، از یه چیز دیگه.

ات سریع بلند شد، عقب رفت.
شوگا هم بلند شد، دستکش‌هاش رو درآورد و به ات نگاه کرد.

شوگا:
«تمرین امروز تموم.
عالی بودی.»

ات هنوز نفس‌نفس می‌زد:
«هانا کجاست؟ می‌خوام صداشو بشنوم.»

شوگا گوشی‌ش رو درآورد، یه شماره گرفت و بلندگو گذاشت.
چند ثانیه بعد، صدای هانا اومد:
«ات؟ حالت خوبه؟»

ات:
«تو کجایی؟ آسیبی بهت نزده؟»

هانا خندید:
«من؟ این گرگ فکر کرده می‌تونه منو بترسونه. صبح بهش یه لگد زدم که هنوز داره می‌لنگه.
تو چی؟ شوگا اذیتت کرده؟»

ات به شوگا نگاه کرد که با لبخند به دیوار تکیه داده بود.
«نه… هنوز نه.»

هانا:
«ما قوی‌تریم، ات. یادت باشه. اینا فقط فکر می‌کنن ما رو دارن.»

شوگا گوشی رو گرفت و گفت:
«کافیه.»
قطع کرد.

ات با خشم قدم جلو گذاشت:
«اگه بهش آسیب بزنی…»

شوگا دستش رو گرفت، کشید سمت خودش و محکم بغلش کرد.
ات مقاومت کرد، ولی شوگا قوی‌تر بود.

شوگا تو گوشش زمزمه کرد:
«بهش آسیب نمی‌زنم. چون می‌دونم اگه بزنم، تو دیگه هیچ‌وقت مال من نمی‌شی.»
بعد آروم‌تر:
«و من می‌خوامت، ات. نه فقط برای جنگیدن. برای خودت.»

ات تو بغلش سفت شد، ولی این بار نزد.
قلبش تند می‌زد، و نمی‌دونست از خشم بود یا از چیز دیگه.

شوگا ولش کرد، عقب رفت و گفت:
«برو دوش بگیر. ناهار با من می‌خوری.»

ات چرخید و رفت سمت رختکن.
ولی وقتی در رو بست، به دیوار تکیه داد و نفس عمیقی کشید.

تو دلش گفت:
«نمی‌ذارم بشکنتم، شوگا.
ولی خدا می‌دونه… تو داری منو دیوونه می‌کنی.»

ادامه دارد… 🌹🔥
دیدگاه ها (۰)

فلاکس jk تو تلگرام زدم jk برام فلاکس مارک جی کی اورده🤣

اهنگ جدیدمه اسمش سوپر استاره خوبه؟ لطفا بگید مرسی♥💜

### فصل اول | پارت سومنویسنده: Ghazal ماشین لندکروز مشکی با...

ادامه رمان مافیای گل سرخ پارت اولش

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط