ادامه رمان مافیای گل سرخ پارت اولش
شوگا از جاش بلند شد، قدم جلو گذاشت، قدش خیلی بلندتر از ات بود.
دستش رو آروم آورد بالا، انگشتش رو زیر چون٪هی ات گذاشت و سرش رو بالا آورد تا مجبور بشه تو چشاش نگاه کنه.
«اشتباه میکنی، قهرمان کوچولو.»
صداش پایینتر رفت:
«تو از همون لحظه که پاتو گذاشتی تو این رستوران، ما*ل گل سرخ شدی.»ات دستش رو پس زد، عقب رفت و با صدای محکم گفت:
«اگه فکر کردی میتونی منو بخری یا بترسونی، اشتباه کردی.
من کیم اتم. کسی که با یه ضربه گردن آدما رو میشکنه.»
شوگا لبخند زد. این بار واقعی.
«دقیقاً به همین خاطر میخوا#مت.»
نامجون بلند شد، دستش رو روی شونهی شوگا گذاشت:
«فکر کنم معاملهمون عوض شد، گل سرخ.»
شوگا حتی بهش نگاه نکرد. فقط به ات خیره بود.
«نه نامجون. معامله همونه.
فقط جایزهش عوض شد.»
ات نفس عمیقی کشید، چرخید و رفت سمت آشپزخونه.
قلبش تند میزد، ولی لبخند میزد.
چون میدونست…
بازی تازه شروع شده بود.
و این بار، حریفش خودشِ شیطان بود.
ادامه دارد… 🌹🔥
دستش رو آروم آورد بالا، انگشتش رو زیر چون٪هی ات گذاشت و سرش رو بالا آورد تا مجبور بشه تو چشاش نگاه کنه.
«اشتباه میکنی، قهرمان کوچولو.»
صداش پایینتر رفت:
«تو از همون لحظه که پاتو گذاشتی تو این رستوران، ما*ل گل سرخ شدی.»ات دستش رو پس زد، عقب رفت و با صدای محکم گفت:
«اگه فکر کردی میتونی منو بخری یا بترسونی، اشتباه کردی.
من کیم اتم. کسی که با یه ضربه گردن آدما رو میشکنه.»
شوگا لبخند زد. این بار واقعی.
«دقیقاً به همین خاطر میخوا#مت.»
نامجون بلند شد، دستش رو روی شونهی شوگا گذاشت:
«فکر کنم معاملهمون عوض شد، گل سرخ.»
شوگا حتی بهش نگاه نکرد. فقط به ات خیره بود.
«نه نامجون. معامله همونه.
فقط جایزهش عوض شد.»
ات نفس عمیقی کشید، چرخید و رفت سمت آشپزخونه.
قلبش تند میزد، ولی لبخند میزد.
چون میدونست…
بازی تازه شروع شده بود.
و این بار، حریفش خودشِ شیطان بود.
ادامه دارد… 🌹🔥
- ۱۵۳
- ۲۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط