پارت ۳۷
پارت ۳۷
جکسون:تا زمانی که شما اینجایید من همه چیزم درست پیش میره
ا.ت:هن چی میگه
کوک: پسرا کوشن
جکسون:بدرود دوستای قدیمی
ا.ت:چیییی
تهیونگ:فراررررر کنیددددددد بمب انجا بمب کار گذاشته شدههههههه
کوک دست ا.ت رو میگره و فقط میدوعه
ا.ت:در پشتی انا..انا هاشششش
کوک:ا.ت حرف نزن فقط بدووووو
جکسون:امکان نداره بزارم جون سالم به در ببرید
و سریع دکمه ی بمب و میزنه
ا.ت:جیغغغغغ
کوک:لعنتی ا.تتتتتت ا.تتتتت حالت خوبه لطفا پاشو باید ادامه بدیم تا همه جا رو سرمون خراب نشده
کوک دید بیدار نمیشی براید استایل بغلت کرد و فقط میدویید
(پرش زمانی نیم ساعت بعد)
جیمین:لعنتیییییی
شوگا:انا نیستن
تهیونگ:مطمعنید باید بیشتر بگردیم لطفا بیشتر ابجیم خواهر کوچولوم امکان ندارد
نامجون تهیونگ و بغل میکنه
جین:پ...پسرا انجارو ان جونگکوک نیستتتت
تهیونگ:چی!!
پسرا برگشت سمتش و دیدن کوک داره تلو تلو راه میره و ا.ت بغلشه سریع دییدن سمتشون
تهیونگ ا.ت رو از بغل کوک گرفت و بله دیگه رفتن بیمارستانی که مال خودشون بود
(پرش زمانی یک هفته بعد)
تهیونگ:بهتری
ا.ت:اره به خدا خوبممم بزارید کوک و ببینمممممصنثتثکثنبپیکثخقتمیجصخثتبمب
تهیونگ:نمشه
ا.ت:عصکثکقتیمثحثاثپثکقتتثکثهثعثت
تهیونگ:ا.ت اروم باش
ا.ت:نصمثمثذیکثحثاثکصجثنثتکصکصتثتب
کوک:(خنده)به خاطر من کل بیمارستان و گذاشتی رو سرت
ا.ت وقتی کوک و دید با خوشحالی پتو رو زد کنار رو دیید سمتش و محکم بغلش کرد
کوک:ای ای دستم ا.ت اروم تر قرار نبود شهید بشم که...نگران نباش حالا حالا سگ جونم
ا.ت:دستت چی شده(ناراحت)شیکسته؟به خاطر من!؟
کوک سر ا.ت رو بوس کرد و با سکوت به بغل کردنش ادامه داد
نویسنده:پکی
بچه ها شاید پارت بعدی پارت اخر باشه و بعدش بریم تو یه فیک دیگه😄
جکسون:تا زمانی که شما اینجایید من همه چیزم درست پیش میره
ا.ت:هن چی میگه
کوک: پسرا کوشن
جکسون:بدرود دوستای قدیمی
ا.ت:چیییی
تهیونگ:فراررررر کنیددددددد بمب انجا بمب کار گذاشته شدههههههه
کوک دست ا.ت رو میگره و فقط میدوعه
ا.ت:در پشتی انا..انا هاشششش
کوک:ا.ت حرف نزن فقط بدووووو
جکسون:امکان نداره بزارم جون سالم به در ببرید
و سریع دکمه ی بمب و میزنه
ا.ت:جیغغغغغ
کوک:لعنتی ا.تتتتتت ا.تتتتت حالت خوبه لطفا پاشو باید ادامه بدیم تا همه جا رو سرمون خراب نشده
کوک دید بیدار نمیشی براید استایل بغلت کرد و فقط میدویید
(پرش زمانی نیم ساعت بعد)
جیمین:لعنتیییییی
شوگا:انا نیستن
تهیونگ:مطمعنید باید بیشتر بگردیم لطفا بیشتر ابجیم خواهر کوچولوم امکان ندارد
نامجون تهیونگ و بغل میکنه
جین:پ...پسرا انجارو ان جونگکوک نیستتتت
تهیونگ:چی!!
پسرا برگشت سمتش و دیدن کوک داره تلو تلو راه میره و ا.ت بغلشه سریع دییدن سمتشون
تهیونگ ا.ت رو از بغل کوک گرفت و بله دیگه رفتن بیمارستانی که مال خودشون بود
(پرش زمانی یک هفته بعد)
تهیونگ:بهتری
ا.ت:اره به خدا خوبممم بزارید کوک و ببینمممممصنثتثکثنبپیکثخقتمیجصخثتبمب
تهیونگ:نمشه
ا.ت:عصکثکقتیمثحثاثپثکقتتثکثهثعثت
تهیونگ:ا.ت اروم باش
ا.ت:نصمثمثذیکثحثاثکصجثنثتکصکصتثتب
کوک:(خنده)به خاطر من کل بیمارستان و گذاشتی رو سرت
ا.ت وقتی کوک و دید با خوشحالی پتو رو زد کنار رو دیید سمتش و محکم بغلش کرد
کوک:ای ای دستم ا.ت اروم تر قرار نبود شهید بشم که...نگران نباش حالا حالا سگ جونم
ا.ت:دستت چی شده(ناراحت)شیکسته؟به خاطر من!؟
کوک سر ا.ت رو بوس کرد و با سکوت به بغل کردنش ادامه داد
نویسنده:پکی
بچه ها شاید پارت بعدی پارت اخر باشه و بعدش بریم تو یه فیک دیگه😄
۱۵.۷k
۰۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.