عشق حاضر جواب منp72
به سمت اتاق جیمین رفتم! بسم ال.. حالا چی میشه؟
در زدم ... جواب نداد! برای بار دوم زدم بازم جواب نداد برای باز سوم میزنم جمن شی وکیلم!
نه مثل اینکه قصد ادامه تحصیل دارن!
- جمن
خبرت کجایی پسر؟
با لگد زدم به در و گفتم:
- هو با توام گلابی!
نکنه خودکشی کرده! حلوای من! خجالت مجالت و گذاشتم کنارو در باز کردم!
اوه مای گاد! ددم وای! این که خوابه بلوزم که تنش نیست! چشاتو درویش کن ایوی منحرف
پس فردا باید جواب بدی دختر! ( اخه نمیشه خدایی هیکلو نگا! مثل بچه ها هم لالا کرده!)
حیف که من دختر خوبیم وگرنه ... ( بی شعور ، بی فرهنگ!) رفتم کنار تختش و اروم صداش زدم:
- الو گلابی؟ با توام شلغم!
نه مثل اینکه واقعا رفته اون دنیا! به اطرافم نگاه کردم اتاقش به سبک اسپرت چیده شده بود یه عکس دختر کشم از خودش به رنگ سفید و سیاه ، بزرگ بالای تختش زده بود! خود شیفته!
یه دسته تنیس از دور و اطراف پیدا کردمو زدم به بازوش!
- جیمین بلند شو دیگه!
- هی با توام چرا خبرت بیدار نمیشی؟
حرصم در اومدو جیغ کشیدم!
- مگه با تو نیستم!
یه دفعه مثل فنر پرید از جا! اول با تعجب نگام کرد و بعد عصبی بهم گفت:
- این چه طرز بیدار کردنه اخه؟
- چیکار کنم تو شبیه خرس میخوابی!
با دست موهاشو بهم ریختو پوفی کرد! بعد از چند لحظه بهم نگاه کردو با تعجب پرسید:
- چرا لباس پوشیدی کجا به سلامتی؟
- میخوام برم گردش!
- شما خیلی بی جا میکنی!
بچه پررو نگا!
- مگه تو با دوستات میری عشق و حال من جرعت دارم چیزی بگم!
یه دفعه از جاش بلند شدو رو به رو واستاد!
- صبح بهت گفتم بازم بهت میگم اگه نبردمت به خاطر این بود که ما همه پسر بودیم میگیری یا نه؟
ازش فاصله گرفتمو گفتم:
- شوخی کردم بابا اومدم بهت بگم حاضر شو منو ببر بیرون حوصلم سر رفته!
لبخند دختر کشی زد و گفت:
لبخند دختر کشی زد و گفت:
- اوکی حاضر میشم میام بریم!
فقط لبخند زدمو از اتاق اومدم بیرون!
رفتم تو پذیرایی و افتادم رو کاناپه داشتم فکر میکردم که یه دفعه سویون پا به رهنه پرید تو افکارم:
- به جیمین گفتی عزیزم؟
مثل ادم نشستمو گفتم:
- بله گفتم داره اماده میشه!
لبخند زدو سرشو تکون داد!
یه چند دقیقه ای الافه این گلابی شدم تا بالاخره تشریفشونو اوردن! تیپش عالیه بود درست مثل همیشه اسپرتو پسرونه بوی عطرش که باز داشت منگم میکرد!
- بریم
با هم از خونه خارج شدیم!
حلوای من! این دفعه باید با این پورشه هه بریم! دیگه داشتم از کنجکاوی میمردم!
- میشه بگی کار تو چیه؟
نیشخند زدو همونجور که از کنارم رد میشد گفت:
- نگو که نمیدونی من نمایشگاه ماشین دارم!
- واقعا؟
در زدم ... جواب نداد! برای بار دوم زدم بازم جواب نداد برای باز سوم میزنم جمن شی وکیلم!
نه مثل اینکه قصد ادامه تحصیل دارن!
- جمن
خبرت کجایی پسر؟
با لگد زدم به در و گفتم:
- هو با توام گلابی!
نکنه خودکشی کرده! حلوای من! خجالت مجالت و گذاشتم کنارو در باز کردم!
اوه مای گاد! ددم وای! این که خوابه بلوزم که تنش نیست! چشاتو درویش کن ایوی منحرف
پس فردا باید جواب بدی دختر! ( اخه نمیشه خدایی هیکلو نگا! مثل بچه ها هم لالا کرده!)
حیف که من دختر خوبیم وگرنه ... ( بی شعور ، بی فرهنگ!) رفتم کنار تختش و اروم صداش زدم:
- الو گلابی؟ با توام شلغم!
نه مثل اینکه واقعا رفته اون دنیا! به اطرافم نگاه کردم اتاقش به سبک اسپرت چیده شده بود یه عکس دختر کشم از خودش به رنگ سفید و سیاه ، بزرگ بالای تختش زده بود! خود شیفته!
یه دسته تنیس از دور و اطراف پیدا کردمو زدم به بازوش!
- جیمین بلند شو دیگه!
- هی با توام چرا خبرت بیدار نمیشی؟
حرصم در اومدو جیغ کشیدم!
- مگه با تو نیستم!
یه دفعه مثل فنر پرید از جا! اول با تعجب نگام کرد و بعد عصبی بهم گفت:
- این چه طرز بیدار کردنه اخه؟
- چیکار کنم تو شبیه خرس میخوابی!
با دست موهاشو بهم ریختو پوفی کرد! بعد از چند لحظه بهم نگاه کردو با تعجب پرسید:
- چرا لباس پوشیدی کجا به سلامتی؟
- میخوام برم گردش!
- شما خیلی بی جا میکنی!
بچه پررو نگا!
- مگه تو با دوستات میری عشق و حال من جرعت دارم چیزی بگم!
یه دفعه از جاش بلند شدو رو به رو واستاد!
- صبح بهت گفتم بازم بهت میگم اگه نبردمت به خاطر این بود که ما همه پسر بودیم میگیری یا نه؟
ازش فاصله گرفتمو گفتم:
- شوخی کردم بابا اومدم بهت بگم حاضر شو منو ببر بیرون حوصلم سر رفته!
لبخند دختر کشی زد و گفت:
لبخند دختر کشی زد و گفت:
- اوکی حاضر میشم میام بریم!
فقط لبخند زدمو از اتاق اومدم بیرون!
رفتم تو پذیرایی و افتادم رو کاناپه داشتم فکر میکردم که یه دفعه سویون پا به رهنه پرید تو افکارم:
- به جیمین گفتی عزیزم؟
مثل ادم نشستمو گفتم:
- بله گفتم داره اماده میشه!
لبخند زدو سرشو تکون داد!
یه چند دقیقه ای الافه این گلابی شدم تا بالاخره تشریفشونو اوردن! تیپش عالیه بود درست مثل همیشه اسپرتو پسرونه بوی عطرش که باز داشت منگم میکرد!
- بریم
با هم از خونه خارج شدیم!
حلوای من! این دفعه باید با این پورشه هه بریم! دیگه داشتم از کنجکاوی میمردم!
- میشه بگی کار تو چیه؟
نیشخند زدو همونجور که از کنارم رد میشد گفت:
- نگو که نمیدونی من نمایشگاه ماشین دارم!
- واقعا؟
- ۱.۹k
- ۲۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط