(کمک قلبم داره اتیش میگیره)
(کمک قلبم داره اتیش میگیره)
(Help, my heart is on fire)
P²³
پایان فلش بک*
+جیمین
_ها
(کمک قلبم داره اتیش میگیره)
(Help, my heart is on fire)
P²²
ویو ا/ت
بیدار شدم
+جیمین
_ها... بله
+چیشد یهو
+هیچی
سلام
^سلام من هانام
+بله قبلا افتخار اشنایی داشتم
+خب دیگه
(یکم حرف زدن و هانا رفت)
_ا/ت
+بله
_میگم هانا رو ازکی میشناسی
+یه ۵ سالی میشه
_اهوم
+چرا میپرسی
اهان راستی چرا وقتی هانا رو دیدی خشکت زد
_(قضیه رو توضیح داد)
+واتت یعنی الان من بهترین خواهر شوهر رو دارممم
_اره دیگه(خجالت کشید)
ویو ا/ت
شامو خوردیمو خواستیم بریم اتاق که بخوابیم
دراز کشیدن*
+به نظرت چیه کاملا رک بهش بگیم
_اخه...
+اخه نداره
فرادا بهش میگم الانم بخواب
___________
ویو راوی*
ا/ت به هانا میگه و جیمینم به باباش اطلاع میده
یه هفته گذشته و لباسای عروسی و تدارکات عروسی رو انجام دادن
راستی الان هانا بوراست و واسه خودش یه پا خونه و ماشین داره و زندگیش عالیه
(Help, my heart is on fire)
P²³
پایان فلش بک*
+جیمین
_ها
(کمک قلبم داره اتیش میگیره)
(Help, my heart is on fire)
P²²
ویو ا/ت
بیدار شدم
+جیمین
_ها... بله
+چیشد یهو
+هیچی
سلام
^سلام من هانام
+بله قبلا افتخار اشنایی داشتم
+خب دیگه
(یکم حرف زدن و هانا رفت)
_ا/ت
+بله
_میگم هانا رو ازکی میشناسی
+یه ۵ سالی میشه
_اهوم
+چرا میپرسی
اهان راستی چرا وقتی هانا رو دیدی خشکت زد
_(قضیه رو توضیح داد)
+واتت یعنی الان من بهترین خواهر شوهر رو دارممم
_اره دیگه(خجالت کشید)
ویو ا/ت
شامو خوردیمو خواستیم بریم اتاق که بخوابیم
دراز کشیدن*
+به نظرت چیه کاملا رک بهش بگیم
_اخه...
+اخه نداره
فرادا بهش میگم الانم بخواب
___________
ویو راوی*
ا/ت به هانا میگه و جیمینم به باباش اطلاع میده
یه هفته گذشته و لباسای عروسی و تدارکات عروسی رو انجام دادن
راستی الان هانا بوراست و واسه خودش یه پا خونه و ماشین داره و زندگیش عالیه
۳.۳k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.