ویو کوک :
ویو کوک :
به سمت اتاقش رفت در رو باز کرد و سمت کلکسیون لباس هاش رفت کت و شلوار مشکی رو برداشت و تن کرد همون موقع در به صدا در اومد با شنیدن اسم لارا لبخند زد و لارا وارد اتاق شد
+ مزاحم نیستم!
کوک از حرفش عصبانی شد اما نشون نداد با لحت جدی گفت :
- بیب تو هیچوقت مزاحم من نیستی بار آخرت هم هست که اینو از زبونت میشنوم
لارا هم باشه آرومی گفت کوک رو در حال بستن کروات توی آینه نگاه میکرد اون ابهت خاصش بدن عضلانیش و موهای حالت دارش، و اون پرسینگ لبش همه ی اینها لارا رو بیشتر و بیشتر مجذوب کوک میکرد به سمت کوک رفت و رو به روش وایساد کوک که با کرواتش درگیر بود لارا دستش رو به ارمی به سما کروات برد و شروع به بستنش کرد
- وقتی اینجوری دستهای سفیدت داره کرواتمو میبنده و این لباس بازت که بدنت لاغرتو به خوبی نشون میده اگر روی تخت منم دستهاتو بستم و کاری کردم که نتونی تا یک ماه راه بری تعجب نکن
لارا خنده ی تو گلویی کرد که یهو... لبای کوک رو لباش قرار گرفت کوک سعی میکرد آروم مک بزنه اما مگ میشد شروع کرد به بوسه ی فرانسوی و لباشو با ولع مکید و دستهای پر رگ کوک بی پروا روی کمرش میکشید بعد از چند مین نفس کم آوردن
- میخوا منو روانی کنی بدون عواقبش خوب نیستا
لارا با لحن شیطونی گفت :
+ اووو مثلا چه عواقبی ؟؟
کوک آروم دستاشو روی کمر تا باسن لارا میکشید
- مثلا میبینی یهو رو تختی و جلوم زانو زدی و داری برام سا
لارا دستشو روی لب کوک گذاشت
+ خیلی خب ادامه نده
کوک خنده ی کرد نگاهی به ساعتش انداخت
- بیبی باید برم در ضمن فردا شب یک مهمونی بزرگ مافیایی داریم و همه معشوقه های مافیا ها باید همراهشون باشت و تو هم قراره باهام بیای
لارا که خوشحال بود
ادامه دارد
کامنت بنویس و حمایت کن کیتن من 🤗
به سمت اتاقش رفت در رو باز کرد و سمت کلکسیون لباس هاش رفت کت و شلوار مشکی رو برداشت و تن کرد همون موقع در به صدا در اومد با شنیدن اسم لارا لبخند زد و لارا وارد اتاق شد
+ مزاحم نیستم!
کوک از حرفش عصبانی شد اما نشون نداد با لحت جدی گفت :
- بیب تو هیچوقت مزاحم من نیستی بار آخرت هم هست که اینو از زبونت میشنوم
لارا هم باشه آرومی گفت کوک رو در حال بستن کروات توی آینه نگاه میکرد اون ابهت خاصش بدن عضلانیش و موهای حالت دارش، و اون پرسینگ لبش همه ی اینها لارا رو بیشتر و بیشتر مجذوب کوک میکرد به سمت کوک رفت و رو به روش وایساد کوک که با کرواتش درگیر بود لارا دستش رو به ارمی به سما کروات برد و شروع به بستنش کرد
- وقتی اینجوری دستهای سفیدت داره کرواتمو میبنده و این لباس بازت که بدنت لاغرتو به خوبی نشون میده اگر روی تخت منم دستهاتو بستم و کاری کردم که نتونی تا یک ماه راه بری تعجب نکن
لارا خنده ی تو گلویی کرد که یهو... لبای کوک رو لباش قرار گرفت کوک سعی میکرد آروم مک بزنه اما مگ میشد شروع کرد به بوسه ی فرانسوی و لباشو با ولع مکید و دستهای پر رگ کوک بی پروا روی کمرش میکشید بعد از چند مین نفس کم آوردن
- میخوا منو روانی کنی بدون عواقبش خوب نیستا
لارا با لحن شیطونی گفت :
+ اووو مثلا چه عواقبی ؟؟
کوک آروم دستاشو روی کمر تا باسن لارا میکشید
- مثلا میبینی یهو رو تختی و جلوم زانو زدی و داری برام سا
لارا دستشو روی لب کوک گذاشت
+ خیلی خب ادامه نده
کوک خنده ی کرد نگاهی به ساعتش انداخت
- بیبی باید برم در ضمن فردا شب یک مهمونی بزرگ مافیایی داریم و همه معشوقه های مافیا ها باید همراهشون باشت و تو هم قراره باهام بیای
لارا که خوشحال بود
ادامه دارد
کامنت بنویس و حمایت کن کیتن من 🤗
۳.۵k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.