لارا آروم سرشو به سینه جونگ کوک چسوبنده بود و آروم گریه

لارا آروم سرشو به سینه جونگ کوک‌ چسوبنده بود و آروم گریه میکرد


- شش.. آروم باش ، بیب لطفا گریه نکن دلم نمیخواد اون مروارید ها از چشمات بیوفته


لارا که کم کم داشت آروم میشد می‌خواست حرف بزنه اما انگشت کوک روی لباش قرار گرفت و پیشونیش به پیشونی دختر کوچولوش چسبوند


- نمیخواد چیزی بگی بابت دیشب متاسفم ولی تقصیر خودت بود باید یاد بگیری دیگ از دستم فرار نکنی دلم نمیخواد هیچوقت درو از من باشی این بفهم لارا راست میگی من روانی ام ولی تو فقط میتونی این آدم روانی رو رام کنی


اینو گفت و لباش رو با ولع با لبای دختر کوچولوش چسوبند آروم مک میزد دلش نمی‌خواست اونو اذیت کنه بعد از چند مین نفس کم آوردن از هم جدا شدن لارا تو چشم های کوک زل زد و برای برای هزارم کوک جلوی اون چشم ها کم‌آورده بود و نمیتونست چیزی به زبون بیاره


+ با همه این اتفاقات اما م..من بازم دوست دارم چرا اینقدر اذیتم میکنی !



کوک که دلش نمی‌خواست بیبیش رو بترسونه آروم لب زد :


- چون تو مال منی ، چون دوست دارم فقط برای خودم باشی میدونم خود خواهی هست میدونم عشق من و تو اشتباه هست اما من دلم میخواد با عمق وجودم توی این اشتباه غرق بشم اینو بفهم تو همیشه برای منی و نمیزارم کسی غیر از من توی زندگیت باشه



لارا که دلش برای جمله های عاشقانه اش
ضعف رفته گفت:

+ به نظرت میتونم بگم نه


جونگ کوک با شنیدین این جمله لبخندی زد


- معلومه که نمیتونی چون تو فقط بیبی کوچولوی منی





بیا پایین
















یکم دیگ













حمایت کنید و کامنت بنویسید لیتل های من






خماری 🤣🤣🤣🤣
دیدگاه ها (۳)

ویو کوک : به سمت اتاقش رفت در رو باز کرد و سمت کلکسیون لباس...

🤣🤣🤣

یه سوال ؟ این بچه چرا انقدر هاته ؟؟؟؟😰

آبنبات تلخ

black flower(p,324)

《مدرسه رویایی》

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط