تمامناتماممنM

#تمام_ناتمام_منM
±عطر سینِه‌اش مَست کننده بود.
گوشت بازویش که دور گردنم پیچید
گرمای لطیفی داشت، در این لحظه آرزو می‌کردم که زندگیم قطع بشود، چون در این دقیقه همه‌ی کینه و بُغضی که نسبت به او داشتم از بین رفت و سعی می کردم که جلو گریه‌ی خودم را بگیرم. : )🥲🍂

بوف کور | صادق هدایت
دیدگاه ها (۲)

#تمام_ناتمام_منM اصلا بگذار ببینمتو نباشی چه اتفاقی می‌افتد ...

#تمام_ناتمام_منM صداش میکنممیگم دلبر؟میگه من دلبری بلد نیستم...

#تمام_ناتمام_منM ±اگر بمیرم، اُستخوان‌هایم،خاکسترم،جسدم،کفنم...

#تمام_ناتمام_منM نه هر مخاطب و هر حرف و هر حدیث خوش استکه جز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط