Devil...
Devil...
پارت سی
______________
ویو ا.ت
@اون یه شیطانه ....
ات:تو از کجا مطمئنی ؟!...
@یعنی واقعا میخوای بگی این همه مدت متوجه بعضی رفتار های عجیبش نشدی؟!...تا حالا بهت گفته با بادیگارد ها حرف نزن؟!
ا.ت:آ،آره...
@یکی از بادیگارد ها اسمش جانی هست اون همه اطلاعات رو داره ....برای همین میترسه که تو یه وقت سر راهش سبز بشی برای همین میگه با بادیگارد ها حرف نزن ...
احتمالا امشب کشته بشم...پس ...سعی کن از دستش فرار کنی ...اون زیاد آدم خوبی نیست ...
صدای جونگکوک از بالا اومد که به در حمام ضربه میزد و ا.ت رو صدا میکرد ...
ات:من باید برم ... خداحافظ...سعی میکنم نجاتت بدم ...
@خداحافظ...
ا.ت خرگوش رو محکم تر گرفت و تند از پله ها بالا رفت ...وارد حمام شد دوباره به اون قسمت دیوار دست زد و دیوار جمع شد سریع لباس هایش رو در آورد و خودش رو با آب خیس کرد و در حمام رو باز کرد
ات:چ،چیه جونگکوکا؟!
_چرا در رو باز نمیکردی؟!...چیکار میکردی ؟!
ات:عامم ...خوابم برده بود...ببخشید ...
_میدونی چقدر خطرناکه ؟!
ات:گفتم که ببخشید
_______________
افتاد رو زمین موتور خونه
جک:رفت؟!...چقدر راحت میشه حقایق رو بگی...برگشت نگاهی به جسد ها کرد...با یه بشکن کل جسد ها محو شدن ...لباس دختری که از بدنش استفاده کرده بود رو برداشت ...با درست کردن یه در از موتور خونه خارج شد و وارد همون زندانی که بود شد...
جک:واقعا جونگکوک احمقی....ول کردن یه شیطان کار خیلی احمقانه ایی هست ...
________________
روی میز نشست کمی از کاهو و هویج روی ظرف جلو خرگوش گذاشت ...
تهیونگ روبرو ات نشسته بود سرش رو روی میز گذاشته بود...
ته:خوشگله...
ات:چی ؟؟
ته: شما دو تا ....
اشاره ایی به خرگوش و ا.ت کرد...
ات:...ممنون ...تهیونگا...
ته:هومم؟!
ات:جونگکوک انسانه؟!
ته: نه حیوانه...خب انسانه دیگه توقع داری گاوی،گرازی،شتری چیزی باشه؟!(پوکر فیس و سعی در نخندیدن)
ات:(خنده)چمیدونم ...یه دفعه ای به سرم زد ...
ته:شیر کاکائو میخوری ؟!
ات:داری؟!
ته: تو یخچال پره...جونگکوک آخرین باری که اینجا بودم برام خرید تا اسپویل نکنم و بزارم فیلم رو ببینه ...
ات:(خنده)...پس برو بیار اسپویلر اعظم
ته:(خنده) چشم بانو ...
روبرو هم نشسته بودند و مسابقه گذاشته بودن داخل لیوان پیک ها بزرگ الکل جونگکوک شیرکاکائو ریخته بودند و هرکس سریعتر میخورد برنده بود....بدون نفس کشیدند شیر کاکائو رو میخوردند ...یونگی نشسته بود به اسکل بودن این دو نفر نگاه میکرد ...
جونگکوک اومد با دیدن صورت قرمز تهیونگ و ا.ت سمتشون رفت....
_شما دوتا چیکار میکنید...هی هی
یونگی:بزار ببینم تهش کدوم میمیرن من راحت بشم...این دومین لیوانیه که هرکدام دارن میخورن....
اسلاید آخر اتاق جونگکوکه و یکی مونده به آخر اتاق ا.ت...بقیه هم نمایی از عمارت هست و اون ماشین
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#fake#BANGTAN#BTS#ARMY#JUNGKOOK
پارت سی
______________
ویو ا.ت
@اون یه شیطانه ....
ات:تو از کجا مطمئنی ؟!...
@یعنی واقعا میخوای بگی این همه مدت متوجه بعضی رفتار های عجیبش نشدی؟!...تا حالا بهت گفته با بادیگارد ها حرف نزن؟!
ا.ت:آ،آره...
@یکی از بادیگارد ها اسمش جانی هست اون همه اطلاعات رو داره ....برای همین میترسه که تو یه وقت سر راهش سبز بشی برای همین میگه با بادیگارد ها حرف نزن ...
احتمالا امشب کشته بشم...پس ...سعی کن از دستش فرار کنی ...اون زیاد آدم خوبی نیست ...
صدای جونگکوک از بالا اومد که به در حمام ضربه میزد و ا.ت رو صدا میکرد ...
ات:من باید برم ... خداحافظ...سعی میکنم نجاتت بدم ...
@خداحافظ...
ا.ت خرگوش رو محکم تر گرفت و تند از پله ها بالا رفت ...وارد حمام شد دوباره به اون قسمت دیوار دست زد و دیوار جمع شد سریع لباس هایش رو در آورد و خودش رو با آب خیس کرد و در حمام رو باز کرد
ات:چ،چیه جونگکوکا؟!
_چرا در رو باز نمیکردی؟!...چیکار میکردی ؟!
ات:عامم ...خوابم برده بود...ببخشید ...
_میدونی چقدر خطرناکه ؟!
ات:گفتم که ببخشید
_______________
افتاد رو زمین موتور خونه
جک:رفت؟!...چقدر راحت میشه حقایق رو بگی...برگشت نگاهی به جسد ها کرد...با یه بشکن کل جسد ها محو شدن ...لباس دختری که از بدنش استفاده کرده بود رو برداشت ...با درست کردن یه در از موتور خونه خارج شد و وارد همون زندانی که بود شد...
جک:واقعا جونگکوک احمقی....ول کردن یه شیطان کار خیلی احمقانه ایی هست ...
________________
روی میز نشست کمی از کاهو و هویج روی ظرف جلو خرگوش گذاشت ...
تهیونگ روبرو ات نشسته بود سرش رو روی میز گذاشته بود...
ته:خوشگله...
ات:چی ؟؟
ته: شما دو تا ....
اشاره ایی به خرگوش و ا.ت کرد...
ات:...ممنون ...تهیونگا...
ته:هومم؟!
ات:جونگکوک انسانه؟!
ته: نه حیوانه...خب انسانه دیگه توقع داری گاوی،گرازی،شتری چیزی باشه؟!(پوکر فیس و سعی در نخندیدن)
ات:(خنده)چمیدونم ...یه دفعه ای به سرم زد ...
ته:شیر کاکائو میخوری ؟!
ات:داری؟!
ته: تو یخچال پره...جونگکوک آخرین باری که اینجا بودم برام خرید تا اسپویل نکنم و بزارم فیلم رو ببینه ...
ات:(خنده)...پس برو بیار اسپویلر اعظم
ته:(خنده) چشم بانو ...
روبرو هم نشسته بودند و مسابقه گذاشته بودن داخل لیوان پیک ها بزرگ الکل جونگکوک شیرکاکائو ریخته بودند و هرکس سریعتر میخورد برنده بود....بدون نفس کشیدند شیر کاکائو رو میخوردند ...یونگی نشسته بود به اسکل بودن این دو نفر نگاه میکرد ...
جونگکوک اومد با دیدن صورت قرمز تهیونگ و ا.ت سمتشون رفت....
_شما دوتا چیکار میکنید...هی هی
یونگی:بزار ببینم تهش کدوم میمیرن من راحت بشم...این دومین لیوانیه که هرکدام دارن میخورن....
اسلاید آخر اتاق جونگکوکه و یکی مونده به آخر اتاق ا.ت...بقیه هم نمایی از عمارت هست و اون ماشین
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#fake#BANGTAN#BTS#ARMY#JUNGKOOK
۱۳.۸k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.