پایگاه عشق
پایگاه عشق:)
[ پارت ¹⁹ ]
هوبی: ناموسا؟
نامجون: یا حضرت پشم
تهیونگ: چه تفریحات قشنگی
جین: یا امام هندسامم
یونگی: ات و جیمین ؟ بهه بهه
کوک: هه من میدونستم
نامی: چییی ؟ میدونستییی ؟
تهیونگ: واقعا که
ات: صبر کنینننن یه لحظهههه....!!
نامی: خوب توضیححححح؟؟
جیمین: من و ات همدیگه رو دوست داریممم .. مشکلیهه؟
جین: عجب نه والاا من مشکلی ندارم
تهیونگ : منم ندارم نمیدونم چرا
یونگی: هر کاری میخواین بکنین من میرم بخوابم
کوک: منی که میدونستم💀
جیهوپ : باشه حالاااا
ات: همتون اوکی ایننن ؟؟
نامی: همینطور که دیده میشود بله ..
ات: عرر « میپره بغل جیمین »
نامجون: ععهه کارای بدددد عیبههه زشتهههه بدههه این وضعیت مستهجنههه
یونگی: اینقدر سروصدا نکنین دارم میخوابم « داد از توی اتاق »
هوبی: چشمممم چشممم
ــ⁸ماه بعــ⭐ــدـــ
اون ⁸ ماه برات مثل ⁸ روز گذشت ..
الان دیگه هر کدومتون یه خونه دارین ،..
ولی تو جیمین، توی یه خونه زندگی میکنین ... آیدل ها نمیتونن با هم قرار بزارن ؟ این یه طرز فکر کاملا مسخرست ..
ات ویو:
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم ، رفتم دستشویی و کار های لازم و کردم .. موهامو بستم و گوشیمو چک کردم ؛
ات: جیمینااااا بلند شووو
جیمین: نمیخوووامم
ات: « میری بالا »
ات: نمیخوای بلند شیی؟
همینطور که لبهی تخت
نشسته بودی ، دستتو میگیره و تو رو میندازه روی خودش ..
و شروع میکنه بوییدن گردن و صورتت ؛
ات: جیمین!! الان وقتش نیــست،
اما اون که به حرفت
اهمیتی نمیده .. نمیتونه بوی بدنتو تحمل کنه ؛…
بی صبرانه شروع کرد به بوسیدنت , بعد از بیست مین ولت کرد ..
جیمین:شب بدجوری بفاکت میدم بیبی!…
نظرر؟؟
زیبا بود؟
[ پارت ¹⁹ ]
هوبی: ناموسا؟
نامجون: یا حضرت پشم
تهیونگ: چه تفریحات قشنگی
جین: یا امام هندسامم
یونگی: ات و جیمین ؟ بهه بهه
کوک: هه من میدونستم
نامی: چییی ؟ میدونستییی ؟
تهیونگ: واقعا که
ات: صبر کنینننن یه لحظهههه....!!
نامی: خوب توضیححححح؟؟
جیمین: من و ات همدیگه رو دوست داریممم .. مشکلیهه؟
جین: عجب نه والاا من مشکلی ندارم
تهیونگ : منم ندارم نمیدونم چرا
یونگی: هر کاری میخواین بکنین من میرم بخوابم
کوک: منی که میدونستم💀
جیهوپ : باشه حالاااا
ات: همتون اوکی ایننن ؟؟
نامی: همینطور که دیده میشود بله ..
ات: عرر « میپره بغل جیمین »
نامجون: ععهه کارای بدددد عیبههه زشتهههه بدههه این وضعیت مستهجنههه
یونگی: اینقدر سروصدا نکنین دارم میخوابم « داد از توی اتاق »
هوبی: چشمممم چشممم
ــ⁸ماه بعــ⭐ــدـــ
اون ⁸ ماه برات مثل ⁸ روز گذشت ..
الان دیگه هر کدومتون یه خونه دارین ،..
ولی تو جیمین، توی یه خونه زندگی میکنین ... آیدل ها نمیتونن با هم قرار بزارن ؟ این یه طرز فکر کاملا مسخرست ..
ات ویو:
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم ، رفتم دستشویی و کار های لازم و کردم .. موهامو بستم و گوشیمو چک کردم ؛
ات: جیمینااااا بلند شووو
جیمین: نمیخوووامم
ات: « میری بالا »
ات: نمیخوای بلند شیی؟
همینطور که لبهی تخت
نشسته بودی ، دستتو میگیره و تو رو میندازه روی خودش ..
و شروع میکنه بوییدن گردن و صورتت ؛
ات: جیمین!! الان وقتش نیــست،
اما اون که به حرفت
اهمیتی نمیده .. نمیتونه بوی بدنتو تحمل کنه ؛…
بی صبرانه شروع کرد به بوسیدنت , بعد از بیست مین ولت کرد ..
جیمین:شب بدجوری بفاکت میدم بیبی!…
نظرر؟؟
زیبا بود؟
- ۵.۹k
- ۲۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط