سالها در غزلِ خویش دم از یار زدم
سالها در غزلِ خویش دم از یار زدم
رفتم و نامِ تو را در همه جا جار زدم
حاصلم شد غمِ دلواپسی و دردِ فراق
من که یک عُمر دم از دلبریِ یار زدم
هرچه گفتم که نرو،گوش نکردی ، رفتی
آمدم پشتِ سرت ضَجّه زدم ، زار زدم
رفتی و من هم از آن کوچه ی غمها رفتم
خانه و زندگی ام را ز غمت بار زدم
دستِ من گرچه به آن زلفِ سیاهت نرسید
دف زدم چنگ زدم زخمه زدم تار زدم
من که خود تکیه گهِ گرمِ تو بودم روزی
دیدی آخر زغمت تکیه به دیوار زدم!
آن لبی را که فقط تشنه ی لبهای تو بود
بسته ماند و فقط امروز به سیگار زدم
سر بریدم همه ی خاطره ها را در خود
در درونِ دل خود دست به کشتار زدم
خودکشی گرچه حرامست ولی از غمِِ تو
عاقبت خر شدم و دست به این کار زدم
جز من و(آینه) کس شاهدِ آن لحظه نبود
پیش چشمانِ خودم روحِ خودم دار زدم
رفتم و نامِ تو را در همه جا جار زدم
حاصلم شد غمِ دلواپسی و دردِ فراق
من که یک عُمر دم از دلبریِ یار زدم
هرچه گفتم که نرو،گوش نکردی ، رفتی
آمدم پشتِ سرت ضَجّه زدم ، زار زدم
رفتی و من هم از آن کوچه ی غمها رفتم
خانه و زندگی ام را ز غمت بار زدم
دستِ من گرچه به آن زلفِ سیاهت نرسید
دف زدم چنگ زدم زخمه زدم تار زدم
من که خود تکیه گهِ گرمِ تو بودم روزی
دیدی آخر زغمت تکیه به دیوار زدم!
آن لبی را که فقط تشنه ی لبهای تو بود
بسته ماند و فقط امروز به سیگار زدم
سر بریدم همه ی خاطره ها را در خود
در درونِ دل خود دست به کشتار زدم
خودکشی گرچه حرامست ولی از غمِِ تو
عاقبت خر شدم و دست به این کار زدم
جز من و(آینه) کس شاهدِ آن لحظه نبود
پیش چشمانِ خودم روحِ خودم دار زدم
۱.۲k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.