شعر هایم از جنگ برگشته اند

شعر هایم از جَنگ برگشته اند ....

زَخمی و خَسته ....

پُر از تَرکِش هایِ ریزِ صامت ....

کسی مداوایشان نمی کُنَد ....

درد می کِشند و بالغ می شوند ....

مادرانه,در آغوش می گیرم ....

این از مَن زاده شده هایِ یتیم را ....

و آنها نمی دانند, چه فکرها که برایشان ندارم ....

بُزرگشان می کُنَم .....

تنها ،

زنانه ،

بی پروا ..........
دیدگاه ها (۲)

......

خدایا...از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت...اما شکایت...

ﻋﺸﻖ ﺭﺍ......ﺑﺎ ﻫﺮﮐﺲ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻧﮑﻦ ......ﺻﺒﺮ ﮐﻦ.....ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﺳﺎﻝ......

ﺗﺎﺑﺤﺎﻝ ، ﺍﺯ ﻋﺴﻞ ِ ﭼﺸﻢ ﮐﺴﯽ ﻣَﺴﺖ ﺷﺪﯼ؟ﺗﺎ ﺑﺤﺎﻝ ، ﻋﺎﺷﻖ ِ ﺩﯾـﻮﺍﻧـﻪ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط