part 34
//حدودا 10 دقیقه از رفتن هان به دستشویی میگذره ....بچه ها هم همه چی رو اماده کردن فقط منتظر هان واستادناخر صداشون در اومد ...//
یوری = هاااااااااااااااااان...مردی ...
فیلیکس = این رفته دستشویی یا رفته کوه بکنه ...
هیون = هوی جیسونگ میای بیرون یا بیام بیارمت بیرون ...
//هان سریع میاد بیرون //
هان = چیه بابا......صداتونو انداختید رو سرتون ...نمیتونم یه دستشویی هم راحت بر..
هیون = بیا بشین بابا ...
//هیونجین و یوری و هان روی مبل و فیلیکس و جونگین هم پایین مبل نشسته بودن ...چراغا رو خاموش کردن و و فیلم رو پلی کردن به محض پلی شدن فیلم دستای هان دور کمر یوری حلقه شد و دستای هیون دور گردن و دست یوری حلقه شد ...چند مین بعد ... وسط فیلم لحظه وحشتناک بود که یهو زنگ خونه به صدا در اومد همشوت با هم یه جیغ بلند کشیدن ... که یهو یادش اومد کیه ...///
یوری = هی هی فیلم رو استپ کن ...
هان = چ...چرا ...//بچم سکته زده //
فیلیکس = نه نههههههههه..درو باز نکن ..
یوری = بابا....
هیون = ما میمیریمممممممممم...درو باز نکننننن
یوری = بابا غذامونو اوردن ..من گشنمه ...
فیلیکس = عه واقعا ..راست میگه ها...
هیون = من که از اولشم میدونستم غذامونو اوردن ..
یوری = اره اره ...جون عمت ...
جونگین = پگوپا...پ.پگوپا ....
فیلیکس = ام هانگریییییییییییییییییی
یوری = خب حالا پنج دقیقه ناله نکنید ببینم ...غذا رو اوردن دیگه چراغا رو روشن کن ببینم ...
//خلاصه میگذره و اینا غذاشونو میخورن و موقع خواب میشه ..//
یوری = خب جونگین ....
جونگین = میگم ...میشه من تو اتاق تک بخوابم ....
یوری = هاااااااااااااااااان...مردی ...
فیلیکس = این رفته دستشویی یا رفته کوه بکنه ...
هیون = هوی جیسونگ میای بیرون یا بیام بیارمت بیرون ...
//هان سریع میاد بیرون //
هان = چیه بابا......صداتونو انداختید رو سرتون ...نمیتونم یه دستشویی هم راحت بر..
هیون = بیا بشین بابا ...
//هیونجین و یوری و هان روی مبل و فیلیکس و جونگین هم پایین مبل نشسته بودن ...چراغا رو خاموش کردن و و فیلم رو پلی کردن به محض پلی شدن فیلم دستای هان دور کمر یوری حلقه شد و دستای هیون دور گردن و دست یوری حلقه شد ...چند مین بعد ... وسط فیلم لحظه وحشتناک بود که یهو زنگ خونه به صدا در اومد همشوت با هم یه جیغ بلند کشیدن ... که یهو یادش اومد کیه ...///
یوری = هی هی فیلم رو استپ کن ...
هان = چ...چرا ...//بچم سکته زده //
فیلیکس = نه نههههههههه..درو باز نکن ..
یوری = بابا....
هیون = ما میمیریمممممممممم...درو باز نکننننن
یوری = بابا غذامونو اوردن ..من گشنمه ...
فیلیکس = عه واقعا ..راست میگه ها...
هیون = من که از اولشم میدونستم غذامونو اوردن ..
یوری = اره اره ...جون عمت ...
جونگین = پگوپا...پ.پگوپا ....
فیلیکس = ام هانگریییییییییییییییییی
یوری = خب حالا پنج دقیقه ناله نکنید ببینم ...غذا رو اوردن دیگه چراغا رو روشن کن ببینم ...
//خلاصه میگذره و اینا غذاشونو میخورن و موقع خواب میشه ..//
یوری = خب جونگین ....
جونگین = میگم ...میشه من تو اتاق تک بخوابم ....
- ۷.۸k
- ۱۵ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط