دیوار قهوه های سر رفته از حوصله

دیوار…. قهوه های سر رفته از حوصله

اتاقی که چهار طاق روی من خوابیده

چشم هایی که از ساعت کار افتاده ترند

وشانه های تو که زیر باران نمی روند

باید گریه هایم را روی بی کسی هایم تنظیم کنم

و این

یعنی

اوج تنهایی…
دیدگاه ها (۱)

سکوت سرد فاصله ها تنم را می لرزاندوقتی به نبودنت فکر م یکنم ...

گاهی لحظه های سکوتپر هیاهو ترین دقایق زندگی هستندمملو از آنچ...

زمان میگذره...آدما هم مثل زمان میرن...تو باید خودتو بسازی تا...

تنهایی رو باید با خط بریل نوشت،چون فقط نوشتنش کافی نیست،باید...

ورق روشن وقت

چندپارتی

کار هر روزم شده بود...تمام ساعت فروشی های شهر را بارها و بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط