فیک
عشق پنهان (پارت اخر)
از زبان ا/ت: صبح با سردرد شدیدی از خپاب بیدار شدم و. جیهوپ و. کنار تخت دیدم داشتم از ترسم سکته میزدم و یه نگاه به بدنم انداختم بخیه خورده بود پانسمان شده بودداشت گریم میگرفتم و گفتم نه اان وقتش نیست و از اونجایی که نمیشد از عمارت خارج بشم رفتم قایم شدم 50 مین بود که قایم شده بودم بعد حس کردم یکی داره میا سمتم و سریع بطور مخفی رفتم تو اتاق چشم به یه گلدون شیشه ای افتاد میتونسم دقیق ببینم میخوام چیکار کنم و گلدون رو صدا دار به زمین زدم و یکیاز تکه هاش رو برداشتم که...
از زبان جیهوپ:
با نامجون درو باز کردیم و. ا/ت رو دیدم که گلدون شیشه ای رو برداشته بود و شکونده بود و. یه تیکه ی برنده و. بزرگ تو دستش گرفته بود و تا من و. نامجون و. دید گفت
♡: نامجون...... تو زندگیم و. به بدبختی کشیدی... نمیبخمشت نامجون نمیبخشمت
زندگیم به خاک سیاه کشیدی نامجووووون(داد و گریهو بغض)
☆: ا/ت من و. ببخش اااااااا/ت (گریه و کمی داد)
☆: اااااااااا/ت من دوست دارم ببخشید دیر گفتم(گریه و کمی داد)
♡: حتی باورم نمیکنم اگه دوسم داشتت باهام اینکارو میکردی
☆: ببخش ا/ت من متفیام برام باورش سخت بود(گریه)
♡: خدافظ
☆~: اااااااااااا/ت(گریه)
(رفتن و ا/ت رو نشسته بغل کردن)
♡:از........ اولش د.....د وست.... داشتم اما تو فقط میزدیم(ضیف و.مرگ)
☆:اااااااااااااا/ت خواهش میکنم چشماتو باز کن ا/ت خواهش میکنم (گریه و داد)
(مراسم خاکسپاری)
&: خوبه بهتون هشدار دادم بیشرفا(گریه)
~☆: ببخش (گریه)
&:با بیخشید تو چی درست میسه هاااا ها عوضی هاااا خواهرم برمیگرده تنها داراییم برمیرگدع
~☆:......
گومشین برین بیرون از مراسمش برین بیرون
☆:شوگا ببخش ببخش بذار حداقلتو مراسمش باشم شوگاذخواهش میکنم
&:گومشین بیرون تا منم نرفتم پلوی خواهرم
☆~:باش من میرم نامجونم میره تا اروم باش
خب پایان اشک خودمم دراومد پس فحش ازاد😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
از زبان ا/ت: صبح با سردرد شدیدی از خپاب بیدار شدم و. جیهوپ و. کنار تخت دیدم داشتم از ترسم سکته میزدم و یه نگاه به بدنم انداختم بخیه خورده بود پانسمان شده بودداشت گریم میگرفتم و گفتم نه اان وقتش نیست و از اونجایی که نمیشد از عمارت خارج بشم رفتم قایم شدم 50 مین بود که قایم شده بودم بعد حس کردم یکی داره میا سمتم و سریع بطور مخفی رفتم تو اتاق چشم به یه گلدون شیشه ای افتاد میتونسم دقیق ببینم میخوام چیکار کنم و گلدون رو صدا دار به زمین زدم و یکیاز تکه هاش رو برداشتم که...
از زبان جیهوپ:
با نامجون درو باز کردیم و. ا/ت رو دیدم که گلدون شیشه ای رو برداشته بود و شکونده بود و. یه تیکه ی برنده و. بزرگ تو دستش گرفته بود و تا من و. نامجون و. دید گفت
♡: نامجون...... تو زندگیم و. به بدبختی کشیدی... نمیبخمشت نامجون نمیبخشمت
زندگیم به خاک سیاه کشیدی نامجووووون(داد و گریهو بغض)
☆: ا/ت من و. ببخش اااااااا/ت (گریه و کمی داد)
☆: اااااااااا/ت من دوست دارم ببخشید دیر گفتم(گریه و کمی داد)
♡: حتی باورم نمیکنم اگه دوسم داشتت باهام اینکارو میکردی
☆: ببخش ا/ت من متفیام برام باورش سخت بود(گریه)
♡: خدافظ
☆~: اااااااااااا/ت(گریه)
(رفتن و ا/ت رو نشسته بغل کردن)
♡:از........ اولش د.....د وست.... داشتم اما تو فقط میزدیم(ضیف و.مرگ)
☆:اااااااااااااا/ت خواهش میکنم چشماتو باز کن ا/ت خواهش میکنم (گریه و داد)
(مراسم خاکسپاری)
&: خوبه بهتون هشدار دادم بیشرفا(گریه)
~☆: ببخش (گریه)
&:با بیخشید تو چی درست میسه هاااا ها عوضی هاااا خواهرم برمیگرده تنها داراییم برمیرگدع
~☆:......
گومشین برین بیرون از مراسمش برین بیرون
☆:شوگا ببخش ببخش بذار حداقلتو مراسمش باشم شوگاذخواهش میکنم
&:گومشین بیرون تا منم نرفتم پلوی خواهرم
☆~:باش من میرم نامجونم میره تا اروم باش
خب پایان اشک خودمم دراومد پس فحش ازاد😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
۲.۵k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.