یک وقتهایی بود مادرم می گفت

یک وقتهایی بود مادرم می گفت :
کاش خدا دنیا رو میداد دست ما زنها !
مردها میرفتند همین دنیای بغلی ، گهگاهی سر می زدند به این دنیا !!!
فکرش را بکن ! دنیا دست زنها می بود برای چراغ قرمز سر چهارراه ها ، شال و کلاه می بافتند سرما نخورد .
دنیا دست زنها بود ، خط وسط خیابانها صورتی بود ، در و دیوارهای شهر هم ؛ لابد ماشینها همه گلپوش بودند. بچه های گلفروش سرچهارراه ها ، غذای گرم می خوردند. ان کارگرها ...
همانها که تا غروب کنار بقچه ی نان شان نشسته اند سو می کشند یکی بیاید دنبالشان بروند سر کار ... آنها همیشه دست پر می رفتند خانه !
اگر دنیا دست زنها بود ،
همه جا عطر قرمه سبزی می پیچید. یقه ی پیراهن مردها ، عطر ریحان میداد ، بوق ماشینها ، ترانه ی دوستت دارم بود . ماشینها بجای اینکه گاز بدهند ، می رقصیدند !
وای ! دیگر با کلمات نمی توانم وصف کنم دنیای زنها را ...
دنیا بهشت بود ،
بهشت....
دیدگاه ها (۹)

دلم می خواهد چند تن باشم همزمان ،چند تن و همگی ، زن ... زنان...

من از اینکه موهای فری داشتم همیشه متنفر بودم ، اصلأ این موج ...

فدای سرم😊

گر دریابیم که تنها دو دقیقه برای بیان آنچه می‌خواهیم بگوییم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط