نبودت را دو چشمم کرده قاب آهسته آهسته

نبودت را دو چشمم کرده قاب آهسته آهسته
فتاده از رخ ماهت نقاب آهسته آهسته
نگاهم مانده جا در قلب تاکستان چشمانت
کمی مهلت بده گردد شراب آهسته آهسته
همین ساعات آخر را غنیمت دان که عمر ما
چو آونگی ست افتد از شتاب آهسته آهسته
نویسم من اگر درد دل امیدوارم را
نه یک دیوان ، شود صدها کتاب آهسته آهسته
حصار جسم بی جان را، روانِ درهم و سرکش
به تنگ آورده بی حدّ و حساب آهسته آهسته
مخور غصّه، یخِ احساس بی قید تو ای یاغی
به گرمای دلم می گردد آب آهسته آهسته
نمی خوابی تو با لالایی ام لیکن دو چشم دل
چو طفلی می شود سرمست خواب آهسته آهسته
صبوری کن که این نامردمی دیری نمی پاید
به پایان می رسد عمر حباب آهسته آهسته
بر آب است آرزوهای دل عاشق در این برزخ
مَرو ای نیمه جان سمت سراب آهسته آهسته
دیدگاه ها (۷)

در آینه تصویرت اگر تیره و تار استدر خویش نظر کن که پر از گرد...

تو سهم منی، سهم منی، سهم دل منای عطر تو آمیخته با آب و گل من...

کار او اخم و منم شیفته ی اطوارشکاش می شد گرهی باز کنم از کار...

ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﯼ... ﯾﮏ ﻗﻬﻮﻩ ﮔﺎﻫﯽ ﺯﻧﺪﮔﯿﺴﺖﭘﺸﺖ ﻫﻢ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺑﻪ ﻓﻨﺠﺎﻥ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط