کار او اخم و منم شیفته ی اطوارش

کار او اخم و منم شیفته ی اطوارش
کاش می شد گرهی باز کنم از کارش
سبزه می روید از اعماق دل صحراها
او اگر تن کند آن پیرهن گلدارش
هرچه حسن است خدا در تن او جا داده
جاودان باد نمایشکده ی آثارش
چشم و گوشش به همه کوی و گذر می جنبد
دست من هست حساب و همه ی آمارش
کیست چون من که بریزد به دلش آتش را
جای آنکه زند آتش به دل سیگارش؟
گرچه او سر به هوا است، ولی می خواهم
بالش زیر سرش باشم و عمری یارش
کل دارایی من یک جگر خونین است
حاصل دست خودت است، بیا بردارش

.
دیدگاه ها (۱۱)

نبودت را دو چشمم کرده قاب آهسته آهستهفتاده از رخ ماهت نقاب آ...

در آینه تصویرت اگر تیره و تار استدر خویش نظر کن که پر از گرد...

ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﯼ... ﯾﮏ ﻗﻬﻮﻩ ﮔﺎﻫﯽ ﺯﻧﺪﮔﯿﺴﺖﭘﺸﺖ ﻫﻢ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺑﻪ ﻓﻨﺠﺎﻥ...

بوده آیا شاعری هر شب غزل نوشت کند ؟آنچنان بر دل بتازد سخت مد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط