تو در تقدیر من هستی و در جانی

تو در تقدیر من هستی و در جانی
کجا ،کی، در کنار من تو می مانی

زنم پرسه به کوی عشق با یادت
بگو پس تو کجای کوچه پنهانی

و من چندی شدم عاشق و دلداده
بگو ای یار پیش کی تو مهمانی

به یادت ساختم کاشانه ای با جان
چو یادم خشک شد ای ابر بارانی

شده تاریک رویاها و هم، خوابم
همانی تو برایم ماه تابانی

به جانم عشق تو افتاد و دنیایی
همه دانند بر جانم تو سامانی

رسد روزی در آغوش تو آرامم
بیا ای آرزو ، امــیـــــد پایانی
دیدگاه ها (۱)

نمیدانم چرا شبها ، دلم ناگاه میگیردگلویم را غمی جانسوز و بغض...

بهار آمده اما هوا هوای تو نیست مرا ببخش اگر این غزل برای تو ...

امشب با باران، همزاد تو، نجوا ها دارم با یاد توای روح شبنم د...

من و دلتنگیبه کوچه خاطره ها چنگ می زنیمجای هر خاطره یک بغض ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط