فیک کاچان 🌚🍷
فیک کاچان 🌚🍷
ぱrt 19
بعد از رسیدن به کافه
کاچان: خب ایچیگو، شوتو چی میخواین؟
ایچیگو: من بابل تی میقولم
شوتو: منم همینطور
کاچان: پس برم بگیرم
ایچیگو: پس خودت چی؟!
کاچان: خودم چیزی نمیخورم
شوتو: ببین شاید باورت نشه اما صورتت رنگ موهات شده! پس بهتره یه چیزی بخوری لجباز!(بگذریم از اینکه تودوروکی من یه بار همینو بهم گفته بود)
بعد از اینکه ماجرا رو گفت.
ایچیگو: شوتو الان حالت خوبه؟
شوتو: بهترم اریگاتو
ایچیگو: خیلی نگرانم کردین پسرا. ولی حالا که جریانو فهمیدم، حق داشتی کاچان. ببینم گریه که نکردی؟
مغز کاچان همون لحظه: خونسرد باش... الان چه زری بزنم؟ اگه بفهمه گریه کردم چی؟! یعنی دروغ بگم؟ اگه بگم کردم الان فک میکنه ضعیفم؟ ولش میگم نه
کاچان: نه گریه واسه چی
احساس کردم شوتو نگام میکنه
کاچان: هوم چیه؟
شوتو: هیچی میگم یه لحظه بیا
کاچان: ایچیگو ما زود بر می گردیم
شوتو کاچان رو کشید برد تو دستشویی.
از پشتش یه جعبه کوچیک دراورد و گذاشت تو دست کاچان.
کاچان: این دیگه چه صیغه ایه؟
شوتو: میدونم ایچیگو رو دوست داری، واسه همین اینو برات گرفتم. امیدوارم خوشت بیاد.
کاچان در جعبه رو باز کرد. توش یه حلقه ازدواج با نگین نقره ای بود.
کاچان: شوتو... تو.... تو اینو خریدی؟
شوتو لبخندی زد.
شوتو: اوه البته. خیلی بهم میاین!
کاچان قرمز شده بود.
شوتو: ولی نداریم... برو زود بهش بگو دیگه... اگه شک کنه چی؟ فقط مخفیش کن. من هم وانمود میکنم بهت ندادم، خب؟
کاچان سر تکون داد و باهم رفتن بیرون.
کاچان رفت سمت ایچیگو
کاچان: ایچی؟
ایچیگو نی بابل تی رو از دهنش اورد بیرون و گفت: هوم؟
کاچان: میشه یه لحظه بلند شی؟
ایچیگو: البته
کاچان اروم زانو زد و نفس عمیقی کشید. بعد جعبه حلقه رو از پشتش اورد بیرون و بازش کرد.
کاچان: باهام ازدواج میکنی؟
ایچیگو از شوق و ذوق دستاش رو تکون میداد و مثل بچه ها بالا و پایین می پرید.
ایچیگو: اره اره اره! قبول می کنم!!!!
کاچان حلقه رو کرد تو انگشت ایچیگو و بلندش کرد.
شوتو: وای این حلقه از کجا اومد؟؟؟ به هر جهت مفالککککک
ایچیگو: کاچاننننن! بزارم زمیننن
کاچان: عا عا حالا حالا ها نه
ぱrt 19
بعد از رسیدن به کافه
کاچان: خب ایچیگو، شوتو چی میخواین؟
ایچیگو: من بابل تی میقولم
شوتو: منم همینطور
کاچان: پس برم بگیرم
ایچیگو: پس خودت چی؟!
کاچان: خودم چیزی نمیخورم
شوتو: ببین شاید باورت نشه اما صورتت رنگ موهات شده! پس بهتره یه چیزی بخوری لجباز!(بگذریم از اینکه تودوروکی من یه بار همینو بهم گفته بود)
بعد از اینکه ماجرا رو گفت.
ایچیگو: شوتو الان حالت خوبه؟
شوتو: بهترم اریگاتو
ایچیگو: خیلی نگرانم کردین پسرا. ولی حالا که جریانو فهمیدم، حق داشتی کاچان. ببینم گریه که نکردی؟
مغز کاچان همون لحظه: خونسرد باش... الان چه زری بزنم؟ اگه بفهمه گریه کردم چی؟! یعنی دروغ بگم؟ اگه بگم کردم الان فک میکنه ضعیفم؟ ولش میگم نه
کاچان: نه گریه واسه چی
احساس کردم شوتو نگام میکنه
کاچان: هوم چیه؟
شوتو: هیچی میگم یه لحظه بیا
کاچان: ایچیگو ما زود بر می گردیم
شوتو کاچان رو کشید برد تو دستشویی.
از پشتش یه جعبه کوچیک دراورد و گذاشت تو دست کاچان.
کاچان: این دیگه چه صیغه ایه؟
شوتو: میدونم ایچیگو رو دوست داری، واسه همین اینو برات گرفتم. امیدوارم خوشت بیاد.
کاچان در جعبه رو باز کرد. توش یه حلقه ازدواج با نگین نقره ای بود.
کاچان: شوتو... تو.... تو اینو خریدی؟
شوتو لبخندی زد.
شوتو: اوه البته. خیلی بهم میاین!
کاچان قرمز شده بود.
شوتو: ولی نداریم... برو زود بهش بگو دیگه... اگه شک کنه چی؟ فقط مخفیش کن. من هم وانمود میکنم بهت ندادم، خب؟
کاچان سر تکون داد و باهم رفتن بیرون.
کاچان رفت سمت ایچیگو
کاچان: ایچی؟
ایچیگو نی بابل تی رو از دهنش اورد بیرون و گفت: هوم؟
کاچان: میشه یه لحظه بلند شی؟
ایچیگو: البته
کاچان اروم زانو زد و نفس عمیقی کشید. بعد جعبه حلقه رو از پشتش اورد بیرون و بازش کرد.
کاچان: باهام ازدواج میکنی؟
ایچیگو از شوق و ذوق دستاش رو تکون میداد و مثل بچه ها بالا و پایین می پرید.
ایچیگو: اره اره اره! قبول می کنم!!!!
کاچان حلقه رو کرد تو انگشت ایچیگو و بلندش کرد.
شوتو: وای این حلقه از کجا اومد؟؟؟ به هر جهت مفالککککک
ایچیگو: کاچاننننن! بزارم زمیننن
کاچان: عا عا حالا حالا ها نه
۳.۵k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.