در داستانی تمثیلی آمده است که:
در داستانی تمثیلی آمده است که:
گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود،
به دنبال کسی میگشت که آن را در آورد،
تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد
تا او را نجات دهد و در مقابل گرگ مزدی
به لک لک بدهد.
لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد
و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد.
گرگ به او گفت همین که سرت را
سالم از دهانم بیرون آوردی برایت کافیست.
گرگ نماد افراد نالایق است.
وقتی به فرد نالایقی خدمت میکنی
تنها انتظارت این باشد که گزندی از
او نبینی.
گاهی اشتباهمان در زندگی این است
که به برخی آدمها جایگاهی میبخشیم
که هرگز لیاقت آن را ندارند.
به نوعی باید گفت لطف به ناسپاس،
بزرگترین خطاست.
گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود،
به دنبال کسی میگشت که آن را در آورد،
تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد
تا او را نجات دهد و در مقابل گرگ مزدی
به لک لک بدهد.
لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد
و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد.
گرگ به او گفت همین که سرت را
سالم از دهانم بیرون آوردی برایت کافیست.
گرگ نماد افراد نالایق است.
وقتی به فرد نالایقی خدمت میکنی
تنها انتظارت این باشد که گزندی از
او نبینی.
گاهی اشتباهمان در زندگی این است
که به برخی آدمها جایگاهی میبخشیم
که هرگز لیاقت آن را ندارند.
به نوعی باید گفت لطف به ناسپاس،
بزرگترین خطاست.
۳.۳k
۱۶ آبان ۱۴۰۰