ای چشم عالم از کرامات تو روشن
ای چشم عالم از کرامات تو روشن
ای روشن از مهرت دل ناقابل من
ای با دل من از خودم هم مهربانتر
هرگز ندیدم از تو یا رب همزبانتر
از هر چه غیر از خود رهایم کن، رهاتر
تا با تو باشم از همیشه آشناتر
چشم مرا روشن کن از نور نگاهت
بگذار باشم تا همیشه در پناهت
راهم بده این بار در حصن حصینت
در سایۀ لطف امیرالمؤمنینت
با عشق مولا دل شده آیینهکاری
تا نور تو باشد در این آیینه جاری
ذکر لب من یا علی و یا عظیم است
من خوب میدانم که مولایم کریم است
از تو چه میخواهم به جز نور ولایت
جز یک نگاه لطف و لبخند رضایت
روشن کن از نور نگاهت چشمِ دل را
سرشار کن از نور این سرچشمه، دل را
جان مرا با یک نگاهت شعلهور کن
از من جدایم کن به خود نزدیکتر کن
تا با نگاهی محرم اسرار گردم
فانی شوم محو جمال یار گردم
جان مرا غرق تبسم کن الهی
با من به لطف خود تکلم کن الهی
تا با تماشایت شبی مدهوش گردم
هم لب ببندم هم سراپا گوش گردم
تا بنگرم با چشم جان، اعجاز حق را
با لهجۀ مولا بگویی راز حق را
تا بشنوم با گوش جان سِرّ جلی را
در بند بند خود طنین یا علی را
هر کس که از تو راز پنهانی شنیدهست
دیگر از این دنیای فانی دل بریدهست
::
دنیا برای مرد حق همچون سراب است
دنیای او خاک قدوم بوتراب است
هر نیمهشب دارد دلی از بیم لرزان
دارد دلی لرزانتر از اشک یتیمان
لطفش همیشه میشود چون چشمه جاری
تا سهم مظلومی نباشد بیقراری
قلبش به یاد دردمندان بیشکیب است
لطفش پناه بیپناهانِ غریب است
با او برای داغداران مرهمی هست
یعنی برای بیکسان هم همدمی هست
ای دل! بیا ما هم سراغ از خویش گیریم
راه علی را مدتی در پیش گیریم
با اشک، گرد غربت از دلها بگیریم
گاهی سراغ از غربت مولا بگیریم
ای دل! ببین این زندگیها زندگی نیست
راه من و تو، راه و رسم بندگی نیست
این لحظهها فانیست، پس کاری کن ای دل!
امشب بیا و آبروداری کن ای دل!...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_بارک_لمولانا_صاحب_الزمان
#شعر
#یوسف_رحیمی
#بگویاعلی
ای روشن از مهرت دل ناقابل من
ای با دل من از خودم هم مهربانتر
هرگز ندیدم از تو یا رب همزبانتر
از هر چه غیر از خود رهایم کن، رهاتر
تا با تو باشم از همیشه آشناتر
چشم مرا روشن کن از نور نگاهت
بگذار باشم تا همیشه در پناهت
راهم بده این بار در حصن حصینت
در سایۀ لطف امیرالمؤمنینت
با عشق مولا دل شده آیینهکاری
تا نور تو باشد در این آیینه جاری
ذکر لب من یا علی و یا عظیم است
من خوب میدانم که مولایم کریم است
از تو چه میخواهم به جز نور ولایت
جز یک نگاه لطف و لبخند رضایت
روشن کن از نور نگاهت چشمِ دل را
سرشار کن از نور این سرچشمه، دل را
جان مرا با یک نگاهت شعلهور کن
از من جدایم کن به خود نزدیکتر کن
تا با نگاهی محرم اسرار گردم
فانی شوم محو جمال یار گردم
جان مرا غرق تبسم کن الهی
با من به لطف خود تکلم کن الهی
تا با تماشایت شبی مدهوش گردم
هم لب ببندم هم سراپا گوش گردم
تا بنگرم با چشم جان، اعجاز حق را
با لهجۀ مولا بگویی راز حق را
تا بشنوم با گوش جان سِرّ جلی را
در بند بند خود طنین یا علی را
هر کس که از تو راز پنهانی شنیدهست
دیگر از این دنیای فانی دل بریدهست
::
دنیا برای مرد حق همچون سراب است
دنیای او خاک قدوم بوتراب است
هر نیمهشب دارد دلی از بیم لرزان
دارد دلی لرزانتر از اشک یتیمان
لطفش همیشه میشود چون چشمه جاری
تا سهم مظلومی نباشد بیقراری
قلبش به یاد دردمندان بیشکیب است
لطفش پناه بیپناهانِ غریب است
با او برای داغداران مرهمی هست
یعنی برای بیکسان هم همدمی هست
ای دل! بیا ما هم سراغ از خویش گیریم
راه علی را مدتی در پیش گیریم
با اشک، گرد غربت از دلها بگیریم
گاهی سراغ از غربت مولا بگیریم
ای دل! ببین این زندگیها زندگی نیست
راه من و تو، راه و رسم بندگی نیست
این لحظهها فانیست، پس کاری کن ای دل!
امشب بیا و آبروداری کن ای دل!...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_بارک_لمولانا_صاحب_الزمان
#شعر
#یوسف_رحیمی
#بگویاعلی
- ۲۳.۷k
- ۰۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط