یه سری شبا تند تند با لبخند جوابشو میدادم،
یه سری شبا تند تند با لبخند جوابشو میدادم،
تهش هم میگفتم خوب بخوابی
خواب منو ببینی ها دورت بگردم،
اونم میخندید میگفت: حتما...
از کجا میفهمیدم دوستم نداره؟
روزهایی که باهاش قرار داشتم
از شب قبلش آماده میشدم.
فکر میکردم چطوری برم که قشنگ تر بنظر بیام
چه میدونستم کلا به چشمش نمیام...
عزمم رو جزم کرده بودم از صفر باهاش بسازم
پشت به پشت هم باشیم.
چشمام ندید که فقط سایه خودم دنبالمه...
روزی که رفت
گریه کردم برای خودم
برای اون
حرفاش مثل پتک خورده بود تو سرم
با این حال
مدام با خودم تکرار میکردم
" بماند که میشد کنارم بمانی، نماندی ... "
تهش هم میگفتم خوب بخوابی
خواب منو ببینی ها دورت بگردم،
اونم میخندید میگفت: حتما...
از کجا میفهمیدم دوستم نداره؟
روزهایی که باهاش قرار داشتم
از شب قبلش آماده میشدم.
فکر میکردم چطوری برم که قشنگ تر بنظر بیام
چه میدونستم کلا به چشمش نمیام...
عزمم رو جزم کرده بودم از صفر باهاش بسازم
پشت به پشت هم باشیم.
چشمام ندید که فقط سایه خودم دنبالمه...
روزی که رفت
گریه کردم برای خودم
برای اون
حرفاش مثل پتک خورده بود تو سرم
با این حال
مدام با خودم تکرار میکردم
" بماند که میشد کنارم بمانی، نماندی ... "
۴.۷k
۲۵ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.