گر چه از عقل گران لنگر فلاطونیم ما

گر چه از عقل گران لنگر فلاطونیم ما
کار با اطفال چون افتاد مجنونیم ما

سرو آزادیم، ما را حاجت پیوند نیست
هر که از ما بگذرد چون آب، ممنونیم ما

نارسایی باده ما را ز دوران مانع است
گر حصاری در خم تن چون فلاطونیم ما

چشمه کوثر نمی سازد دل ما را خنک
تشنه بوسی از آن لبهای میگونیم ما

از حجاب عشق نتوانیم بالا کرد سر
در تماشاگاه لیلی بید مجنونیم ما

شکوه ما نعل وارونی است از بیداد چرخ
ورنه از غمخانه افلاک بیرونیم ما

در وجود خاکسار ما به چشم کم مبین
کز سویدا نقطه پرگار گردونیم ما

چون صدف گر آبرو را با گهر سودا کنیم
پیش طبع بی نیاز خویش مغبونیم ما

روح ما از پیکر خاکی است دایم در عذاب
در ضمیر خاک زندانی چو قارونیم ما

از دم تیغ است پشت تیغ بی آزارتر
هر که می گرداند از ما روی، ممنونیم ما

باعث سرسبزی باغیم در فصل خزان
در ریاض آفرینش سرو موزونیم ما

#صائب_تبریزی
دیدگاه ها (۳۱)

غزلم دره ای از نسترن و شب بوهاستمرتع درمنه ها دهکده ی آهو ها...

زیبای من! آیینه ی تنها شدنم باش انگیزه ی وابسته به دنیا شدنم...

هر چه از درون درد با ما باشد با ما می‌ماند..چند سالی می‌شد ک...

سلامعصرتون زیباااحال دلتون خوب خوببابت چند روز غیبتم ازتون ع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط