سناریو سوکوکو: هیولای زیبا
پس از قرن ها اومدم پارت بدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♪
ویو دازای:
قرار نبود اینجوری آشنا بشن قرار نبوووووووووووووود * ایول که با داد خوندی *
الان من چجوری تو این جو خفه کننده حرف بزنم.....خدایا منو نارنگی کن
دازای: چویا یادته گفتم یکی هست که قراره فردا باهاش آشنا بشی؟
چویا: خوب؟
دازای:خـ....خوب....اون....برادرته
چویا: امکان نداره ما کاملا باهم فرق داریم بعدشم ممکن نیست دوک یه وارس سالم رو بیخیال بشه و منی که مریض هستم رو بزرگ کنه اون حریص تر از این حرف هاست
دازای: چویا گوش کن ورلابن برادر خونی تو نیست
چویا: نگو که.....
دازای: درسته اون دشمن خونی توعه
چویا: هه عالی شد همینو کم داشتم نیمه مخالفم پاشه بیاد باهام یکی بشه درسته؟
دازای: درسته
.... : اجازه بدین از اینجا به بعد رو من توضیح بدم
دازای: باشه ورلاین میسپارمش به تو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♪
خووووووب ورلاین هم به داستان اضافه شدددددد گیلی گیلی گیلی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♪
ویو دازای:
قرار نبود اینجوری آشنا بشن قرار نبوووووووووووووود * ایول که با داد خوندی *
الان من چجوری تو این جو خفه کننده حرف بزنم.....خدایا منو نارنگی کن
دازای: چویا یادته گفتم یکی هست که قراره فردا باهاش آشنا بشی؟
چویا: خوب؟
دازای:خـ....خوب....اون....برادرته
چویا: امکان نداره ما کاملا باهم فرق داریم بعدشم ممکن نیست دوک یه وارس سالم رو بیخیال بشه و منی که مریض هستم رو بزرگ کنه اون حریص تر از این حرف هاست
دازای: چویا گوش کن ورلابن برادر خونی تو نیست
چویا: نگو که.....
دازای: درسته اون دشمن خونی توعه
چویا: هه عالی شد همینو کم داشتم نیمه مخالفم پاشه بیاد باهام یکی بشه درسته؟
دازای: درسته
.... : اجازه بدین از اینجا به بعد رو من توضیح بدم
دازای: باشه ورلاین میسپارمش به تو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♪
خووووووب ورلاین هم به داستان اضافه شدددددد گیلی گیلی گیلی
- ۲.۶k
- ۰۷ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط