با لبخند دم در کلیسا ایستاده بودم و بارون بهاری و ریزش گ

با لبخند دم در کلیسا ایستاده بودم و بارونِ بهاری و ریزش گلبرگ های شکوفه زردآلو و تماشا می‌کردم
باد سردی که یدفه ای اومد باعث شد شال گردنم که نماد صلیب پایینشه چک بزنه تو صورتم.. چشام و بستم نفس عمیقی کشیدم
_بیشرفِ پدصگ
شال عزیزم و صاف کردم تا کاملا نمای دید مردم باشه..
بهرحال.. بهار اومده بلاخره بعد یه سال.. هممم شادیم با خودش میاره نگران نباشین-.-
چیه الان توقع دارین عید و تبریک بگم؟ از کشیش اعظم و بزرگِ کلیسای بزرگ همچین توقعی دارین؟:/
سوری.. زیادی متوقعین ما ازین عیدا نداریم تو چین😔🤝🏻
ول عیدتون مبارک😂💖
دیدگاه ها (۰)

میگف ک..″همه صداها قطع شده..صدامو داری؟آره؟ آروم.. مث یه بیه...

"괜찮아"این کلمه رو خدا از همون اول مث یه میخ فرو کرد تو مغزم.....

- منو می‌بخشی؟+ برای چی؟- برای همه چیز.برای اینکه از همون او...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط