مثل تمام عاشقانه های پیش از این، گذشت. آنقدر آرام که نه خ
مثل تمام عاشقانه های پیش از این، گذشت. آنقدر آرام که نه خاطره ای از آن ماند و نه ترانه ای به یادگار. یک احساس نا تمام، یک حسرت بی دلیل، یک فصل کهربایی و من که امشب درست در نقطه ای ایستاده ام که پیش رویم برف می بارد و پشت سرم برگ می ریزد. نمی دانم به کدام آرزوی رفته و کدام خاطره ی نیامده دل ببندم. نمی دانم چرا پنجره را نمی بندم وقتی در کوچه باد می آید. انگار منتظر معجزه ام. معجزه ای که قرار است با برف بر روی شاخه بنشیند در یک صبح نزدیک که در همین حوالی پرسه می زند. باید چشم باز کنم و احساس کنم ناگهانی این حضور زمستانی را. زمستان و عشق هر دو سر زده از راه می رسند...
#رادیوهفت
#رادیوهفت
۸.۸k
۲۸ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.