حدود پنجاه سال اختلاف سنی داشتیم. اما رفاقت من با هادی حت
حدود پنجاه سال اختلاف سنی داشتیم. اما رفاقت من با هادی حتی همین
حالا که شهید شده بسیار زیاد است! روزی نیست که من و خانواده ام برای
هادی فاتحه نخوانیم. از بس که این جوان در حق ما و بیشتر خانواده های این
محل احسان کرد.
من کنار مسجد هندی مغازه دارم. رفاقت ما از آنجا آغاز شد که میدیدم
یک جوان در انتهای مسجد مشغول عبادت و سجده شده و چفیه ای روی
سرش میکشد!
موقعی که نماز آغاز میشد، این جوان بلند میشد و به صف جماعت
ملحق میشد. نمازهای این جوان هم بسیار عارفانه بود.
چند بار او را دیدم. فهمیدم از طلبه های با اخلاص نجف است. یک بار
موقعی که میخواست مُهر بردارد با هم مواجه شدیم و من سلام کردم.
این جوان خیلی با ادب جواب داد. روز بعد دوباره سلام و علیک کردیم.
یکی دو روز بعد ایشان را دوباره دیدم. فهمیدم ایرانی است. گفتم:
چطورید، اسم شما چیست؟ اینجا چه کار میکنید؟...
دوست
#قسمت_اول
#شهیدمحمدهادےذوالفقاری
#هدایت_تا_شهادت
#خاکیان_خدایی
حالا که شهید شده بسیار زیاد است! روزی نیست که من و خانواده ام برای
هادی فاتحه نخوانیم. از بس که این جوان در حق ما و بیشتر خانواده های این
محل احسان کرد.
من کنار مسجد هندی مغازه دارم. رفاقت ما از آنجا آغاز شد که میدیدم
یک جوان در انتهای مسجد مشغول عبادت و سجده شده و چفیه ای روی
سرش میکشد!
موقعی که نماز آغاز میشد، این جوان بلند میشد و به صف جماعت
ملحق میشد. نمازهای این جوان هم بسیار عارفانه بود.
چند بار او را دیدم. فهمیدم از طلبه های با اخلاص نجف است. یک بار
موقعی که میخواست مُهر بردارد با هم مواجه شدیم و من سلام کردم.
این جوان خیلی با ادب جواب داد. روز بعد دوباره سلام و علیک کردیم.
یکی دو روز بعد ایشان را دوباره دیدم. فهمیدم ایرانی است. گفتم:
چطورید، اسم شما چیست؟ اینجا چه کار میکنید؟...
دوست
#قسمت_اول
#شهیدمحمدهادےذوالفقاری
#هدایت_تا_شهادت
#خاکیان_خدایی
۱.۶k
۱۸ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.