رمان انتقام خونین 🩸❣️
رمان انتقام خونین 🩸❣️
part:2۹
#ارسلان
چییی رکسانا(اسم بچه) کوووو
دیانا:نمی دونم رو صندلی بوددد
ارسلان:بهت گفتم یه اتفاقی میوفته چرا گوش نمی کنی به من آخه...
دیانا:بخدا خودمم خیلی عصبانیم
ارسلان:واای اگه مهراشاد بفهمن
#دیانا
دیدم یه نفر به گوشیم پی ام داده که ناشناس بود:
سلام
اگر می خوای این بچه رو نجات بدی بیا به اینجا
دیانا:ارسلاننننن به ناشناس اینو بهم گفته
ارسلان:پاشو سوار ماشین شیم
دیانا:ارسلان من می ترسم
ارسلان:هیچی نیست نگران نباش
دیانا:اصن کاش نمیومدم بیرون
ارسلان:دیانا بسه ما رکسانا رو میاریم
دیانا:امیدوارم (رسیدن به اونجا و پیاده شدن)
#پسره
سلام دیانا منو یادته؟
دیانا:شما کی هستید
ارسلان:این کدوم خریه
دیانا: من نمی شناسمش
پسره:من امیرم دوست پسر قبلیت
ارسلان:چی می خوای از ما؟
امیر:می خوام رابطه تون رو بهم بزنم
دیانا:تو از کجا پیدات شد؟رکسانا کجاس؟
امیر:من خیلی وقت پیش موقعی که عاشق هم بودیم من یه دختر رو بوسیدم اونم فقط یه بوسه
دیانا:ای پسره عوضی تو اگر عاشق کسی باشی هیچوقت نمیای با کسی رابطه برقرار کنی فهمیدی؟
امیر:ولی من الان خودت رو میخوام
ارسلان:میخوای چه گوهی بخوری؟
امیر:هیچی فقط میخوام تو رو زندانی کنم و رلت رو همسر خودم🙂😅
دیانا:چه گوهی می خوریییی
ارسلان:تووو نمی تونی هیچ عنی بخوری ک*نی
امیر:بیاید این آشغالا رو ببرییییید
دیانا:ارسلاااان
امیر:دیگه تو قرار زن من بشی
ارسلان:برو گمشوووووو
ادامه دارد
part:2۹
#ارسلان
چییی رکسانا(اسم بچه) کوووو
دیانا:نمی دونم رو صندلی بوددد
ارسلان:بهت گفتم یه اتفاقی میوفته چرا گوش نمی کنی به من آخه...
دیانا:بخدا خودمم خیلی عصبانیم
ارسلان:واای اگه مهراشاد بفهمن
#دیانا
دیدم یه نفر به گوشیم پی ام داده که ناشناس بود:
سلام
اگر می خوای این بچه رو نجات بدی بیا به اینجا
دیانا:ارسلاننننن به ناشناس اینو بهم گفته
ارسلان:پاشو سوار ماشین شیم
دیانا:ارسلان من می ترسم
ارسلان:هیچی نیست نگران نباش
دیانا:اصن کاش نمیومدم بیرون
ارسلان:دیانا بسه ما رکسانا رو میاریم
دیانا:امیدوارم (رسیدن به اونجا و پیاده شدن)
#پسره
سلام دیانا منو یادته؟
دیانا:شما کی هستید
ارسلان:این کدوم خریه
دیانا: من نمی شناسمش
پسره:من امیرم دوست پسر قبلیت
ارسلان:چی می خوای از ما؟
امیر:می خوام رابطه تون رو بهم بزنم
دیانا:تو از کجا پیدات شد؟رکسانا کجاس؟
امیر:من خیلی وقت پیش موقعی که عاشق هم بودیم من یه دختر رو بوسیدم اونم فقط یه بوسه
دیانا:ای پسره عوضی تو اگر عاشق کسی باشی هیچوقت نمیای با کسی رابطه برقرار کنی فهمیدی؟
امیر:ولی من الان خودت رو میخوام
ارسلان:میخوای چه گوهی بخوری؟
امیر:هیچی فقط میخوام تو رو زندانی کنم و رلت رو همسر خودم🙂😅
دیانا:چه گوهی می خوریییی
ارسلان:تووو نمی تونی هیچ عنی بخوری ک*نی
امیر:بیاید این آشغالا رو ببرییییید
دیانا:ارسلاااان
امیر:دیگه تو قرار زن من بشی
ارسلان:برو گمشوووووو
ادامه دارد
۳.۸k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.