پارت

پارت ۶
ات:بغض کردم سرمو انداختم پایین
یونگی: از اینکه سرش داد زدم پشیمون شدم رفتم بغلش کردم
یونگی:ببخشید من فقط عصبی شدم نمی‌خواستم داد بزنم
ات:اشکال نداره داداشی
یونگی:حالا برو بگیر بخواب
ات:چشم فرمانده نارنگی بعدش دوییدم اتاقم(کیوت)
یونگی:نارنگی؟ (خنده)
من:همش سعی میکردم بخوابم ولی نمیشد همش هیکل بی نقص اون پسر میومد تو ذهنم ولی بزور گرفتم خوابیدم
چند روز بعد
من:اون پسره رو هروز میبینم ولی میبینمش قلبم تند میزنه ازممم ۵ بار گل خریده خوش به حال دوست دخترش
کوک:از اون موقع تا حالا ذهنم درگیر اون دخترس اون بدن سکسی اون صورت کیوت و جذاب من باید بدوزدمش باید عذابش بدم
من:شب بود داشتم از محل کارم برمیگشتم که چند نفر ریختن سرمو گرفتنم بردنم تو ماشین جیغ میزدم ولی فایده نداشت من و بردن داخل یه عمارت آشنا بود بردنم داخل زیر زمین کوک:سلام لیدی
ات:تووو
کوک:تو نه ارباب
ات:ها
کوک:تو برای منی
ات:چی میگی (ترس)
کوک:نترس فعلا کاریت ندارم لباس اونجاست بپوش برو پیش آجوما بهت بگه چیکار کنی
ات:لباسو پوشیدم رفتم بالا یه خانم مسن به اسم آجوما بهم همه چی و گفت منم شروع به کار کردم
چند روز بعد

حماااایتتتت
دیدگاه ها (۴)

چرا من انقدر منحرفم اخه🥲🔪🍷تو کامنتا چرت و پرت نگین

پارت ۵ کوک :بردمش بیرون ولی ولی دلم می‌گفت نه گناه داره نمیت...

ویو ات وقتی بیدارشدم دورم اون پسره نبود بلند شدم و رفتم توی ...

𝚙𝚊𝚛𝚛11سوهو.. عذر میخوام ات منو ببخش واستا تو الان داری داداش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط