امشب ای ماه کجایی که دلم غمگینست

امشب ای ماه کجایی که دلم غمگینست
دیده بگشا که مرا آمدنت تسکینست

تو که هم صحبت تنهایی، شب‌های منی
پس کجا مانده‌ای امشب که سحر نزدیکست

آمدی دیر چرا ای که رخت تسکینم
نکند قلب توام زخمی و دل چرکینست

عارضت سرخ چرا گشته چرا دلگیری
مونس من چه شده، از چه دلت خونینست

با که گویم سخن از درد که بی‌درد بود
آخر ای رحم خدایا، چه دلم سنگینست

چه شد ای غافله‌ی عمر کجا وا ماندی
خسته‌ام وقت سفر کردن این معشوقست

رو شبان بار سفر بند که اینک دنیا
بی‌وفایست که خود مستحق نفرینست.
دیدگاه ها (۲)

لذت دنیا......داشتن کسی ست!!!!که دوست داشتن را بلدست...به هم...

تقدیم به پدرم:آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم که نگو...تو کجایی پد...

تکه ای یخ عاشق خورشید شد...گفت ای خورشید من، برمن بتاب...بی ...

ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﮑﻬﺎﯾﺖ " ﺳﺎﺩﻩ " ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﻣﯿﮑﻨﺪ ...ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺎ ﺗﻤ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط