قصه اینجاست که شب بودو هوا ریخت بهم
قصه اینجاست که شب بودو هوا ریخت بهم
من چنان درد کشیدم که خدا ریخت بهم...
صاف بود آب و هوایم که دو چشمت بارید
که به یک پلک زدن آب و هوا ریخت بهم...
دست در دست خدا بودی و با آمدنم
عاشق من شدی و رابطه ها ریخت بهم...
فاصله بین من و تو نفسی بود ولی
رفتی و وسوسه فاصله ها ریخت بهم...
قصد این بود ک عاشق بشویم اما نه
عشق ما از همه زاویه ها ریخت بهم...
نیمه شب بود خدا بود و من بی سیگار
لعنتی رفتنش اعصاب مرا ریخت بهم...
من چنان درد کشیدم که خدا ریخت بهم...
صاف بود آب و هوایم که دو چشمت بارید
که به یک پلک زدن آب و هوا ریخت بهم...
دست در دست خدا بودی و با آمدنم
عاشق من شدی و رابطه ها ریخت بهم...
فاصله بین من و تو نفسی بود ولی
رفتی و وسوسه فاصله ها ریخت بهم...
قصد این بود ک عاشق بشویم اما نه
عشق ما از همه زاویه ها ریخت بهم...
نیمه شب بود خدا بود و من بی سیگار
لعنتی رفتنش اعصاب مرا ریخت بهم...
- ۳.۰k
- ۱۵ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط