چشمان انتظارم سوسو زد و نیامد
چشمان انتظارم سوسو زد و نیامد
سنجاق حسرتی بر گیسو زد و نیامد
دل تا سحر نشست و حرف و. حدیث خود را
با ماه خیره بر هر شب بو زد و نیامد
چون تخته پاره ای بر امواج آبی عشق
با دست های خالی پارو زد و نیامد
شست از زلالی عشق با اشک راه دل را
با پلک آرزوها جارو زد و نیامد
ورد لبان او شد نام بلند عشقش
با ضجه های بسیار هوهو زد و نیامد
بادی شد و وزید از کوی خیال خسته
رنگ نوازشش را بر مو. زد و نیامد
با که بگویم این را دردی که در دلم هست
چشمان انتظارم سوسو زد و. نیامد
سنجاق حسرتی بر گیسو زد و نیامد
دل تا سحر نشست و حرف و. حدیث خود را
با ماه خیره بر هر شب بو زد و نیامد
چون تخته پاره ای بر امواج آبی عشق
با دست های خالی پارو زد و نیامد
شست از زلالی عشق با اشک راه دل را
با پلک آرزوها جارو زد و نیامد
ورد لبان او شد نام بلند عشقش
با ضجه های بسیار هوهو زد و نیامد
بادی شد و وزید از کوی خیال خسته
رنگ نوازشش را بر مو. زد و نیامد
با که بگویم این را دردی که در دلم هست
چشمان انتظارم سوسو زد و. نیامد
۳.۷k
۲۲ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.