پاییز رو به اتمام است و من رو به انقراض

پاییز رو به اتمام است و من رو به انقراض...
انقراض نسلی از من ,
که با رفتنت دیگر به این
دنیا پای نخواهد گذاشت...
در این پاییز ک جدایی ,
فاصله ای بین من و چشمان تو انداخته ,
سرشار از سرودن شده ام...

سرودن از چشمهایت ,
موهایت ,
و سرخی لبهایت ,
این روزها بهترین تفریح من است...

ساده بگویم...
نبودنت مرا شاعر کرده...
و شاعر ها را که میشناسی...
همه شبیه به هم هستند...
دیوانه...
عاشق...
با کاغذی بر دست...
و سیگاری بر لب...

یلدا نزدیک است...
یلدا نزدیک است و تو نیستی...
پاییز رو به انتهاست و تو نیستی...
زمستان رو به آغاز است و تو نیستی...
سرما خورده ام و تو...
و این روزها چقد تو نیستی...

"مثل همیشه برای تو نوشتم ,
تو به نیت هر کس که میخواهی بخوان..."

#احمد_سلیمی

۱۳۹۶/۰۹/۱۹
دیدگاه ها (۱۴)

گاهی بین سمفونیِ شلوغ و پر سروصدای زندگی‌اتقَد دو سه میزان س...

از جوشیدنِ نامت در دهانم از چند خط شعری‌ که روی تنت جا گذاشت...

ﺭﻭﺯﻱ ﺟﻮانی از پدرش ﭘﺮﺳﻴﺪ :ﭼﺮا اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ اﻳﻨﻘﺪﺭ ﺑﺮاﻱ ﭘﻮﻝ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ...

چند سال بعد که نبودم و تنها شدی و آوار اشک و خیالات درهم کوب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط