سوگند به مو تو ه از و تو رفتیم

سوگند به موے تو ڪه از ڪوے تو رفتیم
از ڪوے تو آشفته‌تر از موے تو رفتیم

بگذار بمانند حریفان همه چون ریگ
ما آب روانیم ڪه از جوے تو رفتیم

وصل تو به آن منّت جانڪاه نیرزد
تا دوزخ هجر تو ز مینوے تو رفتیم

چون آن سخن تلخ ڪه ناگاه شبے رفت
از آن لب شیرینِ سخنگوے تو رفتیم

اے عود ! شبے ما و تو را سوخت به بزمی
هنگام سحر حیف ڪه چون بوے تو رفتیم

زین پیش نماندیم ڪه آزرده نگردی
چون عاشقے و دوستے از خوے تو رفتیم ...
ـ
سیمین_بهبهانی
دیدگاه ها (۱)

مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوستهزار جان عزیزت فدای جان ای...

گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفتور ز هندوی شما بر ما جفایی ...

«میزنم حرف دلم چونکه شنیدن دارد»در دلم نقش عزیزیست که دیدن د...

به دریایی در افتادم که پایانش نمی‌بینمبه دردی مبتلا گشتم که ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط