.......
.......
درختها همه عریان شدند، آبان شد
و باد آمد و باران گرفت و طوفان شد
نیامدی و نچیدی انار سرخی را
که ماند بر سر این شاخه تا زمستان شد
نیامدی و ترک خورد سینۀ من و ... آه
چقدر یکشبه یاقوت سرخ ارزان شد
چقدر باغ پر از جعبههای میوه شد و
چقدر جعبۀ پر راهی خیابان شد
چقدر چشم به راهت نشستم و تو چقدر
گذشتن از من و رفتن برایت آسان شد
چطور قصهام اینقدر تلخ پایان یافت؟
چطور آنچه نمیخواستم شود، آن شد؟
انار سرخ سر شاخه خشک شد، افتاد
و گوش باغ پر از خندۀ کلاغان شد...
درختها همه عریان شدند، آبان شد
و باد آمد و باران گرفت و طوفان شد
نیامدی و نچیدی انار سرخی را
که ماند بر سر این شاخه تا زمستان شد
نیامدی و ترک خورد سینۀ من و ... آه
چقدر یکشبه یاقوت سرخ ارزان شد
چقدر باغ پر از جعبههای میوه شد و
چقدر جعبۀ پر راهی خیابان شد
چقدر چشم به راهت نشستم و تو چقدر
گذشتن از من و رفتن برایت آسان شد
چطور قصهام اینقدر تلخ پایان یافت؟
چطور آنچه نمیخواستم شود، آن شد؟
انار سرخ سر شاخه خشک شد، افتاد
و گوش باغ پر از خندۀ کلاغان شد...
۱.۳k
۰۳ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.