.......
.......
من که در محفل تنهایی تو جا نشدم
پس درب های دو چشمت گم وپیدا نشدم
من که در اتش رویای تو پروانه شدم
در گذرگاه تبانی پست و بیگانه شدم
من که در حسرت دیدار تو بیمار شدم
جان به لب خون به جگر ،خوار شدم
این مرا بس تو فقط شادی کن
گر غمگینی ز من هم کمکی یادی کن....
من که در محفل تنهایی تو جا نشدم
پس درب های دو چشمت گم وپیدا نشدم
من که در اتش رویای تو پروانه شدم
در گذرگاه تبانی پست و بیگانه شدم
من که در حسرت دیدار تو بیمار شدم
جان به لب خون به جگر ،خوار شدم
این مرا بس تو فقط شادی کن
گر غمگینی ز من هم کمکی یادی کن....
۲.۱k
۰۳ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.