پارت۴...me and you
_:خیلی خب چیزی نیست بیا بریم بلند شو
+:ن.ن.می.تونم
ش:پس چرا موقع تمرین اینطوری نمیشدی
+:م.من ن.میدونم هق چرا و.لی و.قتی ا.فر.اد نزدیک ب.هم د.س.ت میزنن چی.زیم نمیشه
_:خیلی خب بیا بریم
ات رو براید بغلش کردمو گزاشتم داخل ماشین و رفتیم خونه خیلی عصبی بودم وقتی رسیدیم ات رفت داخل اتاقشو تا شب بیرون نیومد رفتم برا شام صداش کنم که دیدم داره گریه میکنه
_:ات
+:هق هق کوک هق ببخشید من هق فقط میخواستم هق یکم اذیتتون کنم هق نمیخواستم اینجوری هق بشه
_:هوف..مهم نیس بیا شام
+:ن.می هق خوام
_:میای یا ببرمت؟
+:گشنم نیست هق میخوام بخوابم
_:باشه...پس نبینم نصف شبی بری پی یخچالا
+:هوم..منخوابیدم شب بخیر
_:منم میرم...شب بخیر..آها راستی دو هفته دیگه فنساینه یادت باشه قراره بیای
+:باش خدافظ
_:خدافظ
*میزشام*
ت:خیلی وقته بیرون نرفتیم نظرتون چیه فردا شب بریم بار؟
ش:من که پایم
جین:منم
_:ات چی پس؟
ن:اونم ببریم
_:ولی..
ج:کوک انقد محدودش نکن از وقتی اومده اجازه هیچی رو بهش نمیدی درسته ۱۷ سالشه و بار مناسب نیس ولی بقیه جاها که مناسبن
ه:راستشو بگو کوک از ات خوشت میاد؟
_:ای بابا ولم کنین
ت:کوک راستشو بگو
_:اره...اره ازش خوشم میاد که چی؟
ن:مبارکه
_:میشنوه
ن:بشنوه دیر یا زود میفهمه
*فرداشب*
_:
ساعت ۶ بود و قرار بود ۸ و نیمبریم بار ات رد کرد و گفت میخواد بره ی جای دیگه رفتم حموم و آماده شدم لباس پوشیدم و رفتم پایین با اعضا رفتیم بار...مثل همیشه شلوغ بود شراب سفارش دادیم داشتیم میخوردیم که دیدم یکی اومد باریکمکه دقت کردم دیدم اته
+:بعد رفتن اعضا ی پیام به گوشیم اومد باز کردم دیدم کوک با ی دختر دیگس و اون طرف زیرش نوشته از کوک دور بمون حرسم گرفت رفتم معروف ترین بار کره و الکل ۸۰ درصد سفارش دادم چندتا پیک خوردم اولین بارم نبود که بار میومدم چندتا پیک خوردم و مست شدم..
چشام از خستگی بازنمیشن..
ولی بار نوشتم♡
.
_:خیلی خب چیزی نیست بیا بریم بلند شو
+:ن.ن.می.تونم
ش:پس چرا موقع تمرین اینطوری نمیشدی
+:م.من ن.میدونم هق چرا و.لی و.قتی ا.فر.اد نزدیک ب.هم د.س.ت میزنن چی.زیم نمیشه
_:خیلی خب بیا بریم
ات رو براید بغلش کردمو گزاشتم داخل ماشین و رفتیم خونه خیلی عصبی بودم وقتی رسیدیم ات رفت داخل اتاقشو تا شب بیرون نیومد رفتم برا شام صداش کنم که دیدم داره گریه میکنه
_:ات
+:هق هق کوک هق ببخشید من هق فقط میخواستم هق یکم اذیتتون کنم هق نمیخواستم اینجوری هق بشه
_:هوف..مهم نیس بیا شام
+:ن.می هق خوام
_:میای یا ببرمت؟
+:گشنم نیست هق میخوام بخوابم
_:باشه...پس نبینم نصف شبی بری پی یخچالا
+:هوم..منخوابیدم شب بخیر
_:منم میرم...شب بخیر..آها راستی دو هفته دیگه فنساینه یادت باشه قراره بیای
+:باش خدافظ
_:خدافظ
*میزشام*
ت:خیلی وقته بیرون نرفتیم نظرتون چیه فردا شب بریم بار؟
ش:من که پایم
جین:منم
_:ات چی پس؟
ن:اونم ببریم
_:ولی..
ج:کوک انقد محدودش نکن از وقتی اومده اجازه هیچی رو بهش نمیدی درسته ۱۷ سالشه و بار مناسب نیس ولی بقیه جاها که مناسبن
ه:راستشو بگو کوک از ات خوشت میاد؟
_:ای بابا ولم کنین
ت:کوک راستشو بگو
_:اره...اره ازش خوشم میاد که چی؟
ن:مبارکه
_:میشنوه
ن:بشنوه دیر یا زود میفهمه
*فرداشب*
_:
ساعت ۶ بود و قرار بود ۸ و نیمبریم بار ات رد کرد و گفت میخواد بره ی جای دیگه رفتم حموم و آماده شدم لباس پوشیدم و رفتم پایین با اعضا رفتیم بار...مثل همیشه شلوغ بود شراب سفارش دادیم داشتیم میخوردیم که دیدم یکی اومد باریکمکه دقت کردم دیدم اته
+:بعد رفتن اعضا ی پیام به گوشیم اومد باز کردم دیدم کوک با ی دختر دیگس و اون طرف زیرش نوشته از کوک دور بمون حرسم گرفت رفتم معروف ترین بار کره و الکل ۸۰ درصد سفارش دادم چندتا پیک خوردم اولین بارم نبود که بار میومدم چندتا پیک خوردم و مست شدم..
چشام از خستگی بازنمیشن..
ولی بار نوشتم♡
.
۵.۳k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.