پارت3...me and you
*دوماه بعد*
_:
دوماه گزشته و ات خیلی خیلی پیشرفت کرده طوری که کمپانی میگه میتونه چند ماه دیگه آیدل شه..تو این مدت برای پیشرفت بهتر ات تو ی خونه زندگی میکنیم و دیشب قبل خواب قرار گزاشتیم که بریم خرید...تو این دوماه احساس میکنم به ات حسی پیدا کردم ولی..باید اینارو از سرم بندازم اون سنش کمه...ولی..ولی نمیتونم
+:
یخم نسبت به اعضا آب شده بود یعنی باهاشون سرد نبودم و مهربون شده بودم همین طور تو این دوماه احساس میکنم عاشق کوک شدم نه نه به خودت بیا ات اون همگروهیته و ازت بزرگتره..اون جای برادرته..هوفف..صب بود قرار بود امروز بریم خرید آماده شدم و رفتم پایین...کوک وقتی لباس باز میپوشم گیر میده...برای اذیتش ی لباس باز پوشیدم
+:خب من آمادم بریم؟
همه:بری..
ش:با این لباس جایی نمیریم
+:هییی
ج:راس میگه ات ما علاوه بر همگروهی جای برادر بزرگترتیم و باید به حرفمون گوش کنی حالا برو لباستو عوض کن
+:هوففف نمیخوام چرا هرچی میپوشم گیر میدین
ش:باشه بیا..ولی اگه کسی بهت چیزی گفت کوک فکشو میاره پایین از الان بگم
+:هوم بریم..راستی کوک کجاس؟
ج:داخل ماشینه
+:جیمین من با تو شوگا میام
ج:باش..بریم
_:ات بیا سوار شو
+:میخوام با جیمین برم
_:گفتم بیا
ش:خب میخواد با ما بیاد تازه ما همگروهیشیم هواسمون بهش هست
_:اوک
رفتم ی پاساژ که ارتیستا فقط از اونجا خرید میکنن پیاده شدم که اتم پیاده شد با دیدن لباسش عقل از سرم پرید
+:ک..و....ک
_:برای همین باهام نیومدی؟*عصبی*
+:خ.....ب
_:بیا کتمو بنداز رو شونت
+:با...شه
_:دستتو بده بهم*عصبی*
+:یاا کوک مردم فک میکنن چه خبره
_:هوم*عصبی صگی،جدی*
+:ب...ا...ش...ه
جین:شبیه کاپلا شدن*آروم طوری که یونگی بشنوه*
ش:آره
ویوادمین:
رفتن داخل پاساژ گشتن و ات ی چند دست لباس برداشت و داشتن میگشتن که چنتا پسر اومدن
؟:اووو زیبا میبینم
+:گمشو
&:اخی فحشم از دهنت قشنگه..ولی ناموسا با هفتاشونی؟
_:متوجه زری که میزنی هستی*عصبی*
=:هوشه تو زر زر نکن من با این هرزه کوچولو کار دارم میخوام امشب زیرخوابم شه
+:گورتو گم میکنی یا بزنم صدا صگ بدی؟
؟:مگه بلدی بزنی؟هرزه
*رفت جلو دست رو کمر ات کشید*
_:حرومزاده چطور میتونی به مال من دست بزنی؟*عصبی صگی*
*کوک و اعضا گرفتن اون پسرارو طوری زدن که بیهوش شدن وقتی برگشتن دیدن ات پاهاشو تو خودش جمع کرده و داره گریه میکنه
_:ات..ات خوبی؟کاری باهات کردن؟
+:م.ن هق هافوفوبیا هق
(ترس از لمس شدن)هق دارم..
*دوماه بعد*
_:
دوماه گزشته و ات خیلی خیلی پیشرفت کرده طوری که کمپانی میگه میتونه چند ماه دیگه آیدل شه..تو این مدت برای پیشرفت بهتر ات تو ی خونه زندگی میکنیم و دیشب قبل خواب قرار گزاشتیم که بریم خرید...تو این دوماه احساس میکنم به ات حسی پیدا کردم ولی..باید اینارو از سرم بندازم اون سنش کمه...ولی..ولی نمیتونم
+:
یخم نسبت به اعضا آب شده بود یعنی باهاشون سرد نبودم و مهربون شده بودم همین طور تو این دوماه احساس میکنم عاشق کوک شدم نه نه به خودت بیا ات اون همگروهیته و ازت بزرگتره..اون جای برادرته..هوفف..صب بود قرار بود امروز بریم خرید آماده شدم و رفتم پایین...کوک وقتی لباس باز میپوشم گیر میده...برای اذیتش ی لباس باز پوشیدم
+:خب من آمادم بریم؟
همه:بری..
ش:با این لباس جایی نمیریم
+:هییی
ج:راس میگه ات ما علاوه بر همگروهی جای برادر بزرگترتیم و باید به حرفمون گوش کنی حالا برو لباستو عوض کن
+:هوففف نمیخوام چرا هرچی میپوشم گیر میدین
ش:باشه بیا..ولی اگه کسی بهت چیزی گفت کوک فکشو میاره پایین از الان بگم
+:هوم بریم..راستی کوک کجاس؟
ج:داخل ماشینه
+:جیمین من با تو شوگا میام
ج:باش..بریم
_:ات بیا سوار شو
+:میخوام با جیمین برم
_:گفتم بیا
ش:خب میخواد با ما بیاد تازه ما همگروهیشیم هواسمون بهش هست
_:اوک
رفتم ی پاساژ که ارتیستا فقط از اونجا خرید میکنن پیاده شدم که اتم پیاده شد با دیدن لباسش عقل از سرم پرید
+:ک..و....ک
_:برای همین باهام نیومدی؟*عصبی*
+:خ.....ب
_:بیا کتمو بنداز رو شونت
+:با...شه
_:دستتو بده بهم*عصبی*
+:یاا کوک مردم فک میکنن چه خبره
_:هوم*عصبی صگی،جدی*
+:ب...ا...ش...ه
جین:شبیه کاپلا شدن*آروم طوری که یونگی بشنوه*
ش:آره
ویوادمین:
رفتن داخل پاساژ گشتن و ات ی چند دست لباس برداشت و داشتن میگشتن که چنتا پسر اومدن
؟:اووو زیبا میبینم
+:گمشو
&:اخی فحشم از دهنت قشنگه..ولی ناموسا با هفتاشونی؟
_:متوجه زری که میزنی هستی*عصبی*
=:هوشه تو زر زر نکن من با این هرزه کوچولو کار دارم میخوام امشب زیرخوابم شه
+:گورتو گم میکنی یا بزنم صدا صگ بدی؟
؟:مگه بلدی بزنی؟هرزه
*رفت جلو دست رو کمر ات کشید*
_:حرومزاده چطور میتونی به مال من دست بزنی؟*عصبی صگی*
*کوک و اعضا گرفتن اون پسرارو طوری زدن که بیهوش شدن وقتی برگشتن دیدن ات پاهاشو تو خودش جمع کرده و داره گریه میکنه
_:ات..ات خوبی؟کاری باهات کردن؟
+:م.ن هق هافوفوبیا هق
(ترس از لمس شدن)هق دارم..
۵.۰k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.